وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

یک اخر هفته خوب

اخر هفته پیش بعد از یک ماه رفتم خونه

چقدر استقبال شد از من و خدا رو شکر همه خاطره خوشی داشتن از عید و خونه و مهمونی ام و این خیلی در درونم احساس رضایت ایجاد کرد.

خوشبختانه اوضاع خوب بود . دو تا کادوی خوب هم گفیتم. یکی تابلویی بود که داداش با خوش سلیقگی 4 تا عکس انتخاب کرده بود و برام چاپ کرده بودند و یکی اهم ریملی که زن داداش برام خریده بود.


خیلی خوشحال کننده بود. سیتی سنتر هم رفتم خوب بود به یه بار دیدنش می ارزید

بعد هم داروخونه کلی چیز میز برداشتم که پولشو جیرینگی حساب کردم.

یه خرد کن مولینکس هم که شبیه مال خودمون بود برای مامان خریدم هر چند قیمتش با مال ما 2 برابر فرق داشت ولی حس خوبی داشتم که دارم برای مامانیم هدیه می خرم هر چند شاید اونو زیاد شاد نکنه


در کل خوش گذشت. اومدم تهران هم با هم رفیتم سوپراستار و یه دل سیر کنتاکی خوردیم. بعد هم رسیدیم خونه با امید به زندگی از اوضاع خونه با خبر شدیم و چه قدر خواب چسبیدددددد


این هم گزارش اخر هفته ما :)

امروز هم پا شدم دوش گرفتم. بعد سر کار با صبحانه با نون داغ و بعد انترنت و فهمیدم اصفهان زلزله شده که خدا رو شکر شدید نبوده. با احمد هم در این خصوص گپی زدم و از تعامل باهاش پشیمون نشدم .


نمی دونم چرا از صبح حمید همش تو ذهنمه. یعنی اون هم به من فکر می کنه؟ خوشبخته؟ چی کار می کنه؟ مطمئنا در زندگیش جایی داشتم که یهو کن فیکون شد والا چه معنی می ده انقدر امنیت !!!!


نمی دونم قسمت ما چه خواهد شد.

احسان هم ان هست و الان یه هفته می شه ازش خبری نیست و از من هم حوصله اش رو ندارم. چراغ های سبز گوگل تاک گاهی چقدر ادم رو وسوسه می کنه و گاهی چه شاد و گاهی چه عصبانی شاید هم تو فکر می بره


خوب دیگه بسه باید رفت :)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد