وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

جنگل لویزان. شیان

امروز بر اساس دیروز قرار گذاشته بود با اعظم باید می رفتیم جنگل شیان. ولی خودش نیومد تا برای قرار عصرش با اون یارو اماده بشه. من هم با اکراه رفتم

با اعظم و خواهرش و دوستاش چقدر خوب بودند و خوش گذشت. ساعت 8 برگشتم خونه اون هم نرفته بود سر قرار و انداخته بود برای فردا.

امروز کیک خریدم و با بچه ها شب یک تولد خیلی کوچیک گرفتم برای خودم.

و امروز گذشت. راستی فال هم گرفتم نیتم این بود تا اخر سال ازدواج می کنم؟ جوابش تا 90 درصد اره بود و اون یارو و بابا بهم معرفی می کنه.... برام جالب بود و کلی خندیدم و پول قراره گیرم بیاد. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد