وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

ماه رمضون و شب قدر

سلام

دیشب اولین شب قدر ماه رمضون امسال بود. امسال نمی دونم چرا معده ام زیاد همراهی نمی کنه یه جورایی سنگینه حتی بعد از اذان مغرف و وقت افطار هم هیچ اشتهایی برای غذا خوردن ندارم و دیشب هم دو لقمه نون پنیر خوردم . با اینکه کلی خوردنی های رنگ وا رنگ و لذیذ داشتیم ولی اصلا میلم نمی کشید.

بهم گفت اگر الان ببرمت مروادید کباب برشتوتشو سفارش بدیم که یه لقمه چپش می کنی ولی دیدم نه حتی فکرش هم حالمو بد می کنه.

خلاصه دیدم شب قدره و واقعا شب مهمی هست که خدا تو قران به سوره هم بهش اشاره کرده و انا انزلنا یعنی یک سوره هم بهش اختصاص داده. به دعای جوشن کبیری که گذاشته بود گوش دادم. نمازشو هم خوندم  و برای سلامتی همه دعا کردم. ولی مساله اصلی خودم بودم.

نمی دونستم برای خودم برای چی باید دعا کنم.

چرا هیچ ارزوی خاصی ندارم؟

واقعا غیر از سلامتی چیزی به ذهنم نمی رسید. خدا اخر و عاقبتمون رو به خیر کنه. اخه هر چی گشتم تو ذهنم چیز خاصی نبود که دلم براش بتپه. انگار راضی ام به راضش و هر چه بهم بده قبولش دارم که عالیه

راستی دیشب با اون امینی هم که دوباره پیشنهاد رفاقت داده بود صحبت کردم واقعا چقدر معیارها مادی و کودکانه است طرف می گه من خیلی ادمم چون ماشینم ... یک خونه دارم ... و .. میلیارد گردش مالی شرکتمه . واقعا خنده ام گرفته بود از بچگیش. اخرش هم گفتم فسقلی برو هر وقت ادم شدی و بزرگ بیا پیشنهاد رفاقت بده فعلا که حرفی برای گفتن نداری برو هر وقت دارایی ارزشمندی برای ارائه داشتی بیا بگو کی هستی. 

بعد با خودم فکر کردم اونقدر که متاسفانه رفتارهای حقیرانه و حرص و طمع برای مال دنیا زیاد شده فکر کردن اینها معیارهای انسانیته. واقعا متاسفم متاسف

بعد دیدم برای الگو بودن فقط یک نفره که برام ارزشمنده و اون هم فقط حضرت علی (ع) هست چقدر بزرگی مرد چقدر مردی چقدر عظمت داری دوست دارم یک ذره یک اپسیلن تفکرات شما رو داشته باشم. 

هر چند هیچ علاقه ای به کتابهای مذهبی و سخنرانی و ... ندارم بس که دروغ شنیدم ولی باور دارم عظمتی هستی وصف ناشدنی و شما هم در این دنیا ارزویی نداشتی 

امیدوارم شفاعتم کنین و مهر و محبتتون رو تو دلم بکارین.

امروز برای یکی از همکارام درخواست کردم تو تبدیل وضعیت قراردادی به پیمانی ایشون رو در اولویت قرار بدن و تو نامه ام ازش تعریف کردم. خیلی حس خوبی داشتم و وقتی اون نامه اش رو دید حس کردم که چقدر حس بهتری داره.

من کاری سختی نکرده بودم ولی با همین اقدام ساده چقدر تو دلش امید و انگیزه و حس اینکه بهش بها داده شده دست داده بود و رضایت داشت و چندین بار تو تلگرام و سیستم اتوماسیون ازم تشکر کرد. این تشکرها شرمنده ام می کنه ولی خوشحالم که با همین بهانه های ساده خوشحال می شن.

دیروز هم مسئول دفترام کلی با هم ازم تعریف کردن و مسئول دفتر جدیدم می گفت من واقعا تعجب می کنم زمانی که از مرخصی زایمان برکگشته بودم تو دفتر قبلی نه میزی داشتم نه وسیله ای و تا مدتها انگار نه انگار که من همکار اونها هستم ولی اینجا می بینم که هنوز شما نیومدین همه چیتون به بهترین نحو اماده است. واقعا از وقتی اومدم اینجا ارامش گرفتم تازه می فهمم می شه مفید هم بود و کار کرد و ارامش داشت. اونقدر که همسرم بهم می گه تو چقدر اروم شدی

می دونم از روی تملق این حرفها رو نمی زد و خدا رو شکر کردم  که به عنوان زیردستام ازم راضی هستن. 

امیدوارم که خدا هم ازم راضی باشه.


الان با خودم می گم شاید داشتن یک عشق همون ارزوی باشه که باید داشته باشم. شاید داشتن بچه کمک به رشدش بزرگ شدنش ...

اره یک همراه یک عشق یک هم قدم می خوام که با هم چند تا بچه رو سرپرستی کنیم و بزرگشون کنیم.  این بهترین ارزوی منه خدایا کمک کن بهم که مفید باشم و عشق بورزم چون خوب می دونم این زندگی هیچ ارزشی نداره


به امید تو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد