وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

نه چشم دل به سویی

چقدر قشنگه این شعر سیمین

نمی دونم اینو کی گفته ولی می تونه احتمالا بعد از مرگ جلال سروده باشه

دوست دارم اینجا مرورش کنم 

دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من

گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟

کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندارم

که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من

نه بسته ام به کس دل، نه بسته دل به من کس

چو تخته پاره بر موج، رها... رها... رها... من

ز من هرآن که او دور، چو دل به سینه نزدیک

به من هر آن که نزدیک، از او جدا جدا من

نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی، به یاد آشنا من

ز بودنم چه افزون؟ نبودنم چه کاهد؟

که گویدم به پاسخ که زنده ام چرا من؟

ستاره ها نهفتم، در آسمان ابری

دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من

سیمین بهبهانی

15 شهریور یک روز مثل همه روزها

سلام

نمی دونم حرفی برای گفتن ندارم فقط فکر می کنم قشنگترین چیزی که می تونه حالمو توصیف کنه این شعر همایون باشه




چقدر دلم تنهاست. کو  دوست 

دلم گرفته ای دوستتتتتت

هوای گریه با منننن


نمی دونم دلم براش تنگه؟ ازش دلخوره؟ ازش متنفره؟ دیگه براش مهم نیست؟ دیگه اصلا نیست؟ پاکش کرده؟ دوستش داره؟ 

چه حاله غریبی ای دوست

کدوم دوست؟ اون؟ خدا؟ کسی که ندارمش؟ 

دیشب علی ج اومده بود تهران همو دیدیم یه کوچولو چقدر دلم می خواست باهاش درددل کنم های های گریه کنم اونقدر که خالی بشم خالی از همه چی از فکرش از نبودش از بودش 

امروز از خواب پا شدم اومدم اینستا این شعر رو دیدم

چقدر وصف حاله منه

خیلی چسبید مخصوصا که پریدم هم شدم و کلا حس و حالم غمه

تهرانم و خونه نرفتم باید چند تا کار دارم برسم انحام بدم خوبه

مانتو

کفش

ارایشگاه

زبان

خوندم یه جایی کسی که خیلی می خوابه تنهاست.