وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

20 اسفند 99 - دوباره مروری بر احوال عاشقی با دکتر سوگل مشایخی

که یکی هست و هیچ نیست جز او 

وحده لاالله الا هو


هر کسی کو دور ماند از اصل خویش 

باز جوید روزگار وصل خویش


کسی که در جلو ه های زمینی عشق رو ندیده چطور می تونه عشق اسمانی را درک کنه ( 2 مرحله از یک مسیر)


داو به حرکت اول بازی شطرنج یا قیمت اول در حراج می گویند

قانون اول- تعریف عشق ( عشق در مقابل خودخواهی - دیگر خواهی مطلق ) کمترین چیزی که حاضر باشی فدا کنی جان باش

1 فرد یا یک موجود رو در کل عالم انتخاب کنی و حاضر باشی هر چی داری حتی جونت رو ببخشی براش


اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند

عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد


سر می روم که پیش تو اندازمش به شوق

در حیرتم هنوز که نزلی محقرست

یا    جان می روم که در قدم اندازمش ز شوق  درمانده ام هنوز که نزلی محقرست (سعدی)


سر چه باشد که فدای قدم دوست کنی

این مطاعی است که هر بی سروپایی داری


باید برای سخت ترین بلاها اماده بود



قانون 2: تفاوت عشق و هوس ( عشق دادن و دادن است و هوس گرفتن و گرفتن)


عشق بازی کار بازی نیست ای دل سر بباز

زان که گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس 


قانون سوم: آهستگی و پیوستگی در عشق ( طمع برای مالکیت یه چیز دیگه عشق نیست)


طریق عشق پر آشوب و فتنه است ای دل

بیوفتد انکه در این راه با شتاب رود


قانون چهارم: آموزش و خودسازی ( رعایت اداب)


هزارنکته باریکتر ز مو اینجاست

نه هر سر بتراشد قلندری داند


قانون پنجم: عاشق درون فرد شدن نه بیرونش ( آن وجودی هر انسان)


جمال شخص، نه چشم است و زلف و عارض و خال

هزار نکته در این کار و بار دلداری است


از بتان، آن طلب ار حسن شناسی   ای دل

این کسی گفت که در علم نظر بینا بود


استغنا

در حریم عشق نتوان زد از گفت و شنید

زانگه آنجا چشم باید و گوش


حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ

همه رو رها کن


قانون ششم : رنجش وجود نداره


وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم 

که در طریقت ما، کافری است رنجیدن


سعدی:  می زد به شمشیر جفا و می رفت و می گفت از قفا سعدی بنالیدی زما، مردان ننالند از الم  ( کسی که عاشقه نمی ناله)


چو می توان به صبوری کشید جوز عدو 

چرا صبور نباشم که جور یار کشم


اگر خنجر کشد بر روی زارم

ببوسم دست او را از سر وجد


که کرده سوی ما هم یک نگاهی

سپاس ارم بر این لطف و بر این مجد


اگربا من  نبودش هیچ میلی 

چرا ظرف مرا بشکست لیلی


قانون: داشتن استاد و راهنما ( دلیل = راهنما)


به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم

که من به خویش نمودن صد اهتمام و نشد


قانون: نداشتن انتظار


حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس

در بند این نباش که نشنید یا شنید

 معشوق را نباید اذیت کرد


دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ

که رستگاری جاوید در کم آزاری است


مباش در پی آزاد و هر چی خواهی کن

که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست


قانون: رازهای عشق رو به نامحرمان نگویید


با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی 

تا بی خبر  بمیرد در درد خودپرستی


اخرین سفر ملاصدرا در اسفار اربعه سفر مع الخلق الی الحق است (برای طالب ها بگو و یاد بده)


من که ره بردم به گنج حسن بی پایان دوست

صد گدای همچو خود را بعد از این  قارون کنم


هر انکسی که در این حلقه نیست زنده به عشق 

بر او نمرده به فتوای من نماز کنید


عشق= حرکت و پویش به سمت کمال و جمال برتر از نظر حافظ


رخ تو در نظر آمد مراد خواهم یافت

چرا که حال نگو در قفای فال نکوست





به هرزه بیمه و معشوق عمر می گذرد

بطالتم بس از امروز کار خواهم کرد



اگر غم لشکر انگیرد که خون عاشقان ریزد

من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم


هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار

کس را وقوف نیست که انجام کار چیست


من اگر نیکم و گر بد، تو برو خود را باش

هر کسی ان درود عاقبت کار که کشت


دست از طلب ندارم، تا کام من براید

یا تن رسد به جانم یا جان ز تن بر آید






14 اسفند و اعظم خانم

امروز داریم به اخر سال 99 نزدیک می شیم. دیگه نفس های اخرش هست

پارسال این موقع دیگه دورکاری شروع شده بود و کرونا داشت غوغا می کرد.

اتخابات فکر کنم برگزار شده بود و دیگه زینب جوابمو نمی داد

دیروز تقویمم زد سالروز اشنایی با احسان. اون پسر کرد که شب تولد امام جواد باهاش اشنا شدم و همزاد هم بودیم 3 مرداد 59

ولی عید دیگه ارتباطم رو باهاش قطع کردم.

هنوز هم تنهام و دارم تنهایی رو ملموس تر حس می کنم

چهل سالگی حساش عمیق تره

هیچ حس خاصی برای اشنایی ندارم دلم می خواد یکی خودش منو ببینه و علاقه مند باشه و دوستم داشته باشه بیاد جلو و من هیچ کاری نکنم ولی می دونم این حس و خواسته من نیست خواسته میلیونها دختر تنهای قرن هست که انفاق نمی افته شاید.

من حتی دوست هم ندارم 

و حتی خانواده ای در کنارهم

تنهام کاملا . اونقدر که وقتی خون دماغ می شم و سر درد یه ندای درونی می گه اگر حالت بد بشه هیچکی نیست

بعد یک ندای دیگه می گه الیس الله به کاف

و بعد می بینم می پرم تو اغوش گرم خدا

و اروم می شم

و دیگه زینب رو کاریش ندارم. با تمام دوست داشتنش 

ولی دلم شکسته از همه شون از ندا از زینب از نوشین از زهره

حتی از مطهره که دیدم دغدغه های دیگه ای داره و من وسطش گمم. 

بعد دیدم کاش به ندای درونی ام گوش می دادم و بهش نمی گفتم. انگار دست من نبود انگار با تمام مخالفتم یکی تو وجودم دوست داره به بقیه بگه چقدر تنهاست و ادم دورش جمع کنه. 

ولی ارزشی نداره و نباید

دیشب رژیمم رو شکستم و پیتزا خوردم. حالم بهتر شد. دیروز سرگیجه هم داشتم و واقعا حالم بد بود.

خسته ام ولی خوابم نمی بره. بیشتر تنهام 

بغل عاشقانه می خوام یک دوست داشتن واقعی.

اعطم خانم جونم امروز عمل تومور مغزی داره. خدا یا به خاطر عشقی که به ایمه ات داری این دختر بانو فاطمه الزهرا رو حفظ کن و سلامتی اش بهش برگردون به خاطر امام رضا


یا رب العالمین