وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

یک پروفسور

  » عنوان:   من، یک هالوی ابله

متاسفانه بزرگترین مشکل من تو زندگی اینه که هالویی هستم که هر کی هر چی بگه باور میکنم. از اعتماد هیچکس سو استفاده نمیکنم اما همه از اعتماد من سو استفاده میکنن.

به این فکر کن که تو اصلا تو باغ نیستی. بعد بهترین دوستت مثل یه احمق باهت برخورد میکنه و فکر میکنه تو خری و نمیفهمی. بعد که از ماجرا سر درمیاری میاد بهت میگه سوتفاهمه و قضیه چیز دیگه ایه. و تو سعی میکنی باور کنی. چون اینطوری راحت تری وگرنه هر وقت ماجرا یادت بیاد مثل خوره روحتو میخوره. و تو باز اعتماد میکنی. بعد یه روز دوباره چیزی میبینی که باز مطمئن میشی که درست تو همون لحظه که طرف داشت تو رو از سوتفاهم در میاورد و تو باور میکردی داشت دوباره تو رو خر میکرد. و تو دوباره میری به طرف میگی و اونم محکم میگه که نه و تو اشتباه میکنی. و تو باز با خودت میگی شاید من اشتباه میکنم و باز باور میکنی. و دوباره چیزی میبینی که میفهمی بازم سرکار رفتی. و این دفعه دلت میشکنه. طوری میشکنه که صداش گوشتو کر میکنه. تا دیگه هیچ دروغیو نشنوی و باور نکنی.
و درست در لحظه ای که دلت میخواد تنها باشی مجبور باشی توی جمع باشی. و لبخند بزنی و چرند بگی و ادا در بیاری تا لااقل شب بقیه رو خراب نکنی.

اما الان تنهام. و میتونم بارها و بارها با آخرین ولوم هدفونو بذارم رو گوشمو آهنگ ویسینیتی آف آبسنیتی (ترک 9 آلبوم هیپنوتایز سیستم آف ا داون) رو گوش کنم. و اون بلند بگه لاااااااااااای وایییییییییی. و من هم فکر کنم که وای لای؟

http://porofosor.com/

فلسفیدن های یک چوب لباسی سابق

 

ترس و لرز

/شاید پایانی برای این بلاگ/

اسمش را چه میشود گذاشت؟
یک سکوت طولانی
وقفه ای ناخواسته
یک خواب زمستانی و سرد
...
هستن یعنی چه؟
نه این من آن من است و نه دیگر اندیشه ای در کار
تنها موجودی مانده که تا به خواب میرود قلبش می ایستد
فکر و ذکرش تنها مرگ است و مرگ
شاید هم این بار این مرگ باشد که به من فکر میکند
...
سکوت
http://gotzen-dammerung.blogspot.com/