ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
سلام
امروز حالم متفاوت نه خوبم نه بد .پس چون بدنیستم بهترم ازاون روزها.مامان و خاله و مامان بزرگ امدن ولی پیش من نیستن .مندیروز رفتم پیش استاد و خیلی خوب بود. مامان رسوندم . شماره بیمه ام را هم گرفتم. کلا خوب بود.
دیشب مورد سوء نمی دونم چی قرار گرفتم ولی برام مهم نبود. ولی اون خوبش بود.
صبح پا شدم از خواب بدک نبودم.
یک حمید حمیدی پیدا شدهکه زیاد زر میزنه. نمی دونمامیر چیکار میکنه.دیروزکهپیش استادبودمبیشتر راغب شدمبرم اون ور ابپس باید زبانم را تقویت کنم.
براممهم نیستچه میکنه.االانسر اونکارهدارمباهاش میچتمولی برایمهمنیست باکی حرف می زنه چی کار می کنه ...
خیلی کار دارم هنوز
فردا ندا می رسه
با ناهید از ژاپنچتیدم خوببود. از مزیت های شوهر می گفت. (چه مسخره)
چه سلامی چه علیکی؟!
بدرک به همه چی. به درک.
امروز دکتر میل زده ۳ شنبه برم پیشش و گزارش همچی رو بهش بدم. گفتم باشه مساله ای نیست. در کل
ندا زنگ زد گفت ۵ شنبه بلیط دارم می خوام بیام تلپی گفتم باشه بیا مساله ای نیست
خاله زنگ زد گفت تو راهم فروگاه رسیدمبهت زنگ می زنم دارم می یام دیدنت گفتم باشه بیا مساله ای نیست
مامان زنگ زد گفت فردا حرکت می کنم می خوام بیام گفتم باشه بیا مساله ای نیست.
مامان بزرگ امده گفت خاله که امد می خوام بیای ببینمت گفتم باشه مساله ای نیست.
شریفی گفت این پروژه را تصحیح کن گفتم باشه مساله ای نیست.
علی گفت برام ۲ ت مقاله بفرست گفتم باشه مساله ای نیست.
لیلا گفت تو می خوای اینطوری باشی باید حد ها را بشکنی گفتم باشه مساله ای نیست.
بابا گفت زود تر پایان نامه را تمام کن و روش مرکز کن گفتم باشه مساله ای نیست.
پرهام گفت می ای دلم برات تنگ شده گفتم باشه ممیام مساله ای نیست
علی گفت برام یک دوست دختر پیدا کن گفتم باشه پیدا می کنم مساله ای نیست.
مامان گفت پول های من چی شد؟ می دیش گفتم اره بیا مساله ای نیست
اعظم گفت می خواد بیاد سوغاتیشو بگیره گفتم بیا مساله ای نیست.
اون هم گفت امدم نمی خوام تنها باشم بهمن سر بزن گفتم باشه مساله ای نیست...
خوب حالا باید از کجا شروع کنم؟
دلم می گه می خوام دیگه عاشق نباشم گفتم باشه مساله ای نیست
مغزم میگه من دیگه خیلی داغ مردم می خوام استراحت کنم می گم باشه مساله ای نیست.
تنم می گه منداغون شدم نیاز به ورزش دارم می گم باشه مساله ای نیست.
چشممام می گم ما دیگه ازاینهمه دیدنی خستهشدیم می خوایم بسته بشیم می گم باشه مساله ای نست.
گوشام می گن ازاین همه سرو صداخسسته شدیممی خایم نشنویم می گم باشهمساله ای نیست.
روحمم هم می گه ازاین همه درد دیگه مردم گفتم باشه بمیر مساله ای نیست
حالا من موندم و یک حالم چیز که مساله ای ندارن ولی روحم مرد قلبم خوابید مخم سوت کشید چشمام بسته شد گوشم کر شد و حالماز همه چیز بههم خورد.
اینهم مساله ای نیست
به درک
یوهووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو