ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
سلام دوشنبه
امروز دوشنبه است همونی که از بچگی بهش لعنت می فرستادم فقط به خاطر زن ملاعباس خدا رحمتش کنه. می اومد علی رو نگه داره و من تنها باید تحملش می کردم.
حتما امروز روز خوبی خاهد بود. دارم می رم به خودم برسم ولی یه کم نگرانم.
بگذریم اصل مطلب این بود می خواستم تصمیماتم رو ثبت کنم و به خودم قول بدم
1. دیگه بسه، هر چی هست دیگه گفته شدنش بسه. بقیه اش رو باید برای خودم نگه دارم.
2. فضامون زمین تا اسمون فرق داره، ِکاملا یکطرفه است موضوع و اون اصلا نمی خواد و تو باغ نیست.
3. تو که حال نمی کنی اون تیکه مسیر رو باهاش بری دیگه نرو. اینو قول بده به خودت دیگه نری. رفتار دیروزشدخیلی زشت بود خیلی دیکتاتوره و چنان با قاطعیت حرفشو عملی می کنه که هیچ مجالی بهت نمی ده. سعی کن تو هم محکم باشی. دیگه بسه وینقدر همه چی رو دادم دست اون.
4. دوباره بالایی رو برای تاکید بیشتر می نویسم. دیگه باهاش نمی رم و سوار ماشینش نمی شم. (قول دادم به خودم)
5. باید برای خودم منو بخواد نه شرایطم.
6. عزت نفسسسسس. همش یعنی این. فقط مرور کن با خودت چقدر حرکت کردی چقدر افتادی. بیشتر افتادی . همه کتابهات مونده همه کارات. چرا انرژی خودت رو می دی دست یکی دیگه اونم کسی که می کشه انرژی رو رها کن خودتو رها
خداحافظ
من عاشق
از روز سه شنبه هیچ هیچ خبری ازش نداشتم.
دیگه دیروز دچار دلشوره شدم. ولی نرفتم خونه شون روم نمی شد. می رفتم چی می گفتم؟
اخر شب به ذهنم رسید خواهر برادراشو سرچ کنم از اونها ببینم شماره تلفنی اکانتی چیزی پیدا می کنم یا نه
همشون رو تو اینستا پیدا کردم ولی همه همه غیرفعال بودن.
واقعا مگه می شه یه نفر اینقدر بی خیال باشه. بدونه یکی دوستش داره اینقدر به پیامش وابسته است ولی گوشی اش خراب بشه و به روی خودش نیاره!
دلی دیشب اصلا خوابم نبرد. دلشوره ام بیشتر و بیشتر می شد.
تا ساعت های 3 بیدار بودم
سعی کردم چند تا فیلم از ترانه ببینم
تردید رو دیدم
انتهای خیابان هشتم
من ترانه 15 سال دارم
چشمان کاملا بسته
مادر قلب اتمی
کنعان
و کلی از فن پیجهاش و پیج خودش تو اینستا و کلیپهایی که از شهرزاد زدن
و فیلمهای جالب مثل اینکه می گفت حالا مال خودمو نجات بدم(در مورد دخترش) یا اونجا گفت همتون رو دوست دارم از قیافه ام معلومه! یا سخنرانی اش تو جشن اتمام شهرزاد.
خیلی زیباست خیلی
همه رو دیدم و عاشق تر شدم خیلی عاشق.
چقدر قشنگه چقدر نازه چه لبخند زیبایی چه محکم صحبت می کنه. و چه زیبا و قشنگ با چشمها و صورتش کار می کنه.
باید عاشق خودم بشم منم زیبام خیلی زیبا
منم قابلیت دوست داشته شدن دارم
خیلی ها هم می تونن عاشق من بشن. چرا همیشه من باید عاشق بشم؟
امروز صبح تا 9 خواب بودم. بعد رفتم دوش بگیرم بعد تپسی گرفتم و ساعت 10 و ربع راه افتادم به سمت خونشون. ضربان قلبم اونقدر بالا بود که قلبم داشت می اومدم تو دهنم.
تسبیح مکه ای مامان رو با خودم برده بودم تمام راه ذکر گفتم تا بلکه اروم بشم.
خونشون رو خیلی راحت پیدا کردم خیلی. جالبه رسیدم اروم شدم. تنها دو سه تا دیوار بینمون بود اگر خونه بود. عکس گرفتم.
بعد رفتم خونه جدیدشون رو هم دیدم و عکس گرفتم. دیگه اروم شدم و دوباره تپسی گرفتم. منتظر ماشین بودم دیدم 2 نفر دارن از اون سر کوچه می یان یه پسر و یه خانم کوچولوی چادری .
فکر کنم خودش بود با پرهام. همون موقع ماشین اومد. یه نگاهی انداختم اومده بود وسط خیابون و دست تکون داد نمی دونستم خودشه یا نه. ولی سوار شدم بی توجه به دست تکون دادن اون . انگار نمی بینمش
سوار ماشین که شدم بغض وحشتناکی گلومو داشت فشار می داد. راننده پول نقد می خواست. اون ور خیابون یک بانک انصار بود واستاد پول برداشتم. بعد دوباره از جلوی کوچه اشون رد شدیم. پلاک 8
اگر من جای اون بودم همون موقع سوار ماشینم می شدم و دنبالت راه می افتادم تا بهت برسم.
ولی اون خیلی بی خیال بود خیلی شل خیلی ابکی
خلاصه وقتی رسیدم خونه اروم شده بوده اروم اروم
اومدم خونه رو یه کم مرتب کردم .
ولی بعد دوباره دچار دلتنگی شدم. خیلی دلتنگ کلی بهش پیام دادم.
خیلی دوستش دارم خیلی. و اون چقدر بی حاله