ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
سلام
یه هفته ای هست می خوام بنویسم.
از عید فطر در واقع
از پایان رمضون
چه رمضون خوب و متفاوتی بود امسال. بعد از سالها شاید 25 سال تونستم بالاخره خدا کمکم کنه یک دور کامل قران رو بخونم.
هر شب سحر بلااستثنا زینب بهم پیام داد.
یعنی همه سحرها رو بیدار شدم. اینم یه رکورد 25 ساله دیگه
چقدر دوستش دارم
چقدر می خوام هر چی خوبیه خدا نثارش کنه
چقدر برام عزیزه
چقدر نمی دونم تو دل اون چی می گذره؟ اونم دوستم داره؟
چقدر تو داره. اصلا احساسش رو ابراز نمی کنه. شاید هم احساسی نداره که ابراز کنه.
ولی نه دوستم داره می دونم البته به نسبت اعضای خانواده اش خیلیییییی کم. نسبت 1 به 99
ولی من چقدر دوستش دارم
یه دوست داشتن عظیم برای من از جنس زینب اش حالا چه با پس وند چه بی وند.
دوستش دارم.