وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

سلام

 

سلام به همگی

چند روزی که مرتب به روز نمی شم . امروز اخرین روزی که در کنار مامان بزرگ و بابا بزرگ و خاله ام هستم اینجا و اونها می خوان فردا صبح برن. چقدر خوب بود و چقدر سریع گذشت.

امیدوارم که بهشون خوشگذشته باشه. من دیگه حالم بهتر شده و از گلو درد گوش شیطون کر خدا رو شکر خبری نیست. دلم یه خرده برای کتاب دکترو سمینارم جوش می رنه که باید ضربتی تمامش کنم.

حتما باید تمام کنم و با یک برنامه درست و حسابی. راستی دیروز که از خواب پا شدم دیدم ۱۱ مسیج دارمو ۱۵ بار میس گفتم خدا بخیر بگذرونه دوباره موجی شده بود دوباره ۱ ساعت تمام باهاش با موبایلم حرف زدم ولی چقدر متفاوت و قاطع تقریبا دارم  به مرحله ای می رسم که بتونم حرفامو بزنم و نترسم و جرات داشته باشم .

اون هم قانع شد باید درک کنه که به من کمکی کرده تا عیبی را بفهمم حالا این من هستم که باید خودم را درست کنم یا نه و در قیامت اونو به خاطر کارهای من مواخذه نخواهند کرد و به تعبیر دیگه اون هیچ مسوولیتی در قبال من نداره . و البته حسادت اون هم به من ربطی نداره و باید با مشکلش بسازه درست مثل همه که باید خودشون مشکلشون را حل کنند والا مضمن می شه و می مونه.

این هم از این موفق باشید و به امید خدای مهربون

سلام

 

سلام

امروز صبح یکشنبه است. امروز سلامتی نسبی دارم و حالم بهتره.

دیروز شاهدخت را تمام کردم و هنوز تو کفشم . خیلی قشنگ بود. از افکار ارش حجازی خیلی خوشم می اد نمی دونم چرا فکر می کنم حجازی همون رستمی تو کتاب بود؟

از وقتی دیدمش اصلا از همون موقع که پشت تلفن بحث کردیم حس عاشقی عجیبی دام خیلی عجیب. خیلی دلم براش تنگ شده و دوستش دارم. . واقعا حس می کنم نمی تونم به هیچ کس دیگه ای دل ببندم و اون عمیقا در خونم ریشه کرده.

دیروز که صداشو شنیدم انرژی گرفتم می خواستم بهش بگم ولی خیلی جولوی خودم را گرفتم تا دوباره گند نزنم.

خوب امروز هم ایران گردی دارم . به شما هم خوش بگذره خدا نگهدار