ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
امروز دست تنها تنها رفتم دانشگاه حق گیری
یعنی عمل به نیت عاشورایی
اقا عجب کیفی داره این احقاق حق
عجب هیجانی داره
اخ که نتیجه اش اگه بشه شیرینه
این وسط باید اعصابت از فولاد باشه تا فریب نیرنگهای یزیدی را نخوری
این وسط باید هزار بار بگی برای چی امدی تا ترسوهای حامی پست و مقام سردت نکنن
این وسط باید اونقدر مرد باشی تا نامردهای روزگار از پا درت نیارند
این وسط باید هر چی داری بگذاری تا دیگه ترسی نداشته باشی چیزی برای از دست دادن داشته باشی که نابود بشه
این وسط وقتی پا شدی باید تا اخرش واستی حتی اگه طرف استاد دانشگاه که چه عرض کنم نا استاد رئیس دانشگاه باشه اون هم رئیسی که ۱۰ سال میز را ول نرکده و همه تکرار می کنم همه ازش متنفرن و همه مثل بز از این سگ صفت می ترسند
این وسط وقتی می ری می دونی دعایی خیر ۱۰۰۰ تا مظلوم پشتت که می خوان سر به تنش نباشه ولی خودشون هم جرات حرف زدن ندارن
این وسط می دونی وقتی محکم و سنجیده بری جلو رئیس ترسو پاچه خوار بی عقل دست و پاشو گم می کنه و کارهایی انجام می ده که نتیجه اش همش به نفع تویه
این وسط تویی و ۱۰۰۰۰۰ تا مثل تو که حال می کنن.
این وسط خدا خیلی خوشحال می شه و امام که کی بود که واسته و نترسه
این وسط کلی حل می کنی وقتی می بینی برای کار یکی دیگه داری وا می ستی و منافعی واسه خودت نداره چرا که در بلند مدت شاید داشته باشه
همین که ظالم را بنشونی سر جاش خودش کلی منفعت
و من خوشحالم که این کار را امروز کردم یعنی شروع کردم و ولش نکردم
امروز تو دانشکده از ترس از دست دادن میز ها چه حرکات مسخره ایکه مشاهده نشد باید وا می ستادی و ترس ها لرزها تزویر ها را می دیدی و می خندیدی
امروز روز خوبی بود.
راستی
اون دیروز رفت من تمام دکور خونه را عوض کردم بالفور وحالا انگار تو یه خونه جدید هستم.
اون فردا داره می یاد
امروز چه روز خوبی بود.
خدا یا به یاد تو و حسینت امروز بلند شدم دیگه بقیه اش با تو
امروز هم تمام شد. از اولش معلوم بود فکر کار کردن و مفیر بودن امروز فکری پوچ و غیر مکن خواهد بود.
امروز بهانه ای برای انجام کارهای دانشگاه نبود.
هفته پیش همشون را تا ۵ صبح شنبه بیدار بودم و انجام دادم . بعد هم هم شنبه و هم ۱ شنبه را گذاشتم سرش که به مجله بدیم و بعد هم دانشگاه. پس هیچ بهانه ای نبود
امروز مثل دوشنبه تا بحث کار شد و شروع یک برنامه مفید که خودش هم شروع کرد رفت تو فاز بی نتیجه تحصیل در خارج همون بحثی که با توجه به حجم کثیر اقدامات اولیه و نداشتن پول همیه مسکوت مونده و بهتر بگم ادم را زمین گیر کرده.
بنابراین با شروع بحث خندم گرفت که مثل همیشه مورد مواخذه قرار گرفتم که اره تو مخالفی
ولی بعد از دیدن نتیجه کار که همونی بود که پیش بینی شده بود بهش گفتم چرا خندم گرفت .
خلاصه بهانه امروز سر کار و پول نداشتن بود. بهانه اینکه باید برم خونمون اینجا هیچ فایده ای نداره واستادم ( توجه داشته باشید در جواب اینکه هفته پیش چرا من را تیکه پاره کرده بود گفته امد که باید می گفتی تو به خاطر من واستادی همین ) بنابراین من گفتم تو به خاطر من واستادی پس دیگه ناله برای چی
ولی مساله به این سادگی ها حل نمی شد . بهانه خوب بود و می شد تا ساعتها ادم را بنداره و کاری عملا انجام نشه پس ادامه پیدا کرد.
من هم گفتم باشه حالاکه گیر گیرم و به هر جا که به ذنش می رسید و نمی رسید زنگ زدم
اخه کی تا حالا خوابیده امدن بلندش کردن گفتن بیا این کار این هم حقوق ۷۰۰-۸۰۰ قدم بگذارید روی سر ما منبت بذارین تشریف بیارین.
هیچی هیچ اقدامی نشه اونوقت همه چی هم درست بشه
معلومه که نمی شه
خلاصه صبح را که ساعت ۱۱:۱۵ شروع کرده بودیم بحث هم ساعت ۱ شروع شد و الان هم که ساعت ۷ شب شده نتیجه اخلاقی اینکه
ایشون همچنان مانند همیشه افقی هستند
کارها مانند گذشته انبار شده و هیچکدام انجام نشده
اعصابی برای انجام نمانده
کلی این وسط هزینه تلفن و اینترنت و اعصاب و روان و احوال پرسی با ادمهایی که شاید یک سالی می شه هیچ خبری ازشون نداری پیش امده
این هم از خر ما که از کرگی دم نداشت.
اقا جان گور پدر دوست داشتن
این همش بهانه هست بشنو و باور نکن