وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

صبح جمعه ساعت ۶

 

سلام صبح همگی بخیر

می خواستم دیشب را تا صبح بیدار بمونم کاراکمو انجام بدم که خوابم برد.

مهم نیست اصلا خودم را سرزنش نمی کنم حتما خوابم مب امد دیگه در عوض الان سر صبحی بیدارم.

دوباره یه عالمه حرف واسه گفتن دارم.

هم خوشحالم که با یه بیگانه حرف زدم هم درومنم جنجاله : تو چطور اعتماد کردی ؟ چطور ؟

نمیتونم دلیل قانع کننده ای براش بیارم. ولی خوب دیگه اعتماد کردم. شاید چون اون هم اعتماد کرد ولی واقعا اون راست می گه ؟ از گجا می شه فهمید؟

نه معلوم نیست.

در هر صورت امید من یه امیر که یه کم کم داره

این درست تر ه نه

امروز تا پروژه ام را تمام نکردم پا نمی شم . پس ا علی مدد  ( امیدی ....

 

سلام

 

سلام

انگار غروب جمعه است ولی نیست یک روز مونه به اون روز ولی نمی دونم چرا دلم اینقدر گرفته و همچین حال و هوای دارم.

شاید به خاطر این پروژه های لعنتی نا تمام باشه . شاید به خاطر قول مردونه ای باشه که به عزیزم دادم که برم خونشون با هم بریم پارک بازی ولی چون پروژه دارم نمی تونم. شاید به خاطر اینکه که خانه ام ولی اون جور که دوست دارم خوش نمی گذرونم.

شاید به خاطر این باشه که یک پروژه دیگم که ۱۵ روز از روز تحویلش می گذره هنوز تمام نشده و وقتش و ندارم که تحویل بدم .

شاید به خاطر اینکه شاید یکی دلش برام تنگ شده  یا شاید دلش گرفته و من نمی تونم بهش زنگ بزنم اره این به نظرم درست تره من هم دلم براش تنگ شده ولی شماره اش رو ندارم .

کاش بود می دونم این روزها خیلی بهش سخت می گذره و ولی خدایا اون قلب مهربونشو ناراحت نکن . اون واقعل پاک من دوستش دارم.

 

خوب انگار امید برای همه لازمه اره همه.

امید من شاید یک امیر باشه که یک کوچوله اضافه داره