-
روز عاشورایی ۲
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1385 15:28
امروز در ادامه تلاشهای دیروز و تلفن های شب رفتم تا معاونت اموزشی دانشکده ایشان قرار شد پیگیری کنند ببین جریان از چی بوده اخ چقدر دلم می خواد وقت داشتم یک وبلاگ از افشاگیری های این نا استاد باج خور شیاد نون به نرخ روز خور می زدم تا همه بهمن این بدبخت که ازش می ترسند کیه و چه می کنه شخصیت پوچ تو خالی ولی از طرفی چون...
-
استخدام در ایرانسل
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 19:31
استخدام در ایرانسل فرصت خوبی است http://www.irancell.ir/JobDirectory/?id=9
-
عملی نمودن درس های عاشورایی
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 19:09
امروز دست تنها تنها رفتم دانشگاه حق گیری یعنی عمل به نیت عاشورایی اقا عجب کیفی داره این احقاق حق عجب هیجانی داره اخ که نتیجه اش اگه بشه شیرینه این وسط باید اعصابت از فولاد باشه تا فریب نیرنگهای یزیدی را نخوری این وسط باید هزار بار بگی برای چی امدی تا ترسوهای حامی پست و مقام سردت نکنن این وسط باید اونقدر مرد باشی تا...
-
مسخره مضحک
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 18:52
امروز هم تمام شد. از اولش معلوم بود فکر کار کردن و مفیر بودن امروز فکری پوچ و غیر مکن خواهد بود. امروز بهانه ای برای انجام کارهای دانشگاه نبود. هفته پیش همشون را تا ۵ صبح شنبه بیدار بودم و انجام دادم . بعد هم هم شنبه و هم ۱ شنبه را گذاشتم سرش که به مجله بدیم و بعد هم دانشگاه. پس هیچ بهانه ای نبود امروز مثل دوشنبه تا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 00:49
من از چهارشنبه ۶ اردیبهشت دانستم که او نیست گوش شنوایی هیچ نجوایی و من تنهام تنها
-
رزومه
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1385 17:12
امروز بنا به سفارش دکتر که گفته بود رزومه هاتون را بفرستید که بدم به پرفسور دوباره به روزش کردیم. از عمرش یکیال نمی گذره کهنه از خرداد بود که درستش کردم. ازاون موقع تا حالا ۷ صفحه شده . ۷ صفحه که می تونیم بگیم نتیجه ۱ سال کار فشرده و تلاش شبانه روزی و دعوا و گریه و ... همه چی بوده. شاید بد گذشا خیلی بد ولی نتیجه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1385 21:04
فردا قراره بعد از کلی وقت برم سر کار بی فکر پیش تا خدا چی بخواد این چند روز تعطیلی چقدر به نظر زیاد بود و لی مهم اینه که کاری نکردم. خونه هم نرفتم فرموس چراغش سبزه ولی جواب نداده هنوز امروز رفتیم هیات سر کوچه خوب بود
-
عاشورا
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1385 10:55
السلام علی الحسین و علی الاصحاب الحسین
-
جمعه و IEEE
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 13:27
سلام امروز جمعه است. امروز با ارسال این مقاله به جمع نویسندگان IEEE Peyvastim. moafaghiyate bozorgie. خدایا امیدوارم این ارامش قبل از طوفان نباشه. علی امروز موفق بود و کلی خوشحالم کرد. دو تا کبوتر به قول خودش از طریق وبلاگ به هم رسیدن. فعلا بای بهشون تبریک می گم
-
گمشده (مژدگانی عالی )
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 17:35
بهترین اگهی را همین جا می دم اگه کسی پیداش کرد در اسرع وقت به من خبر یده من گمش کردم نه اصلا از همون اول گم بود من هنوز پیداش نکردم شایدشما دیده باشینش اگر دیدینش و خبری ازش دارین بهش نگین که من دنبالش می گردم ولی لینک من را بهش بدین اگه خودش شعور داشته باشه نه اگر خودش همون باشه با نگاه اول من را می شناسه اون وقت...
-
کجایی
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 17:22
هر چی نگاه می کنم می بینم تمام شده ام در نیستی من این نبودم دلم می خواست نقش ببندم بر این صفحات که با ناله سیاه می شود شادی را و حک کنم آنچه که روزگارانی می اندیشیدم و حال از یاد برده ام قلمی بود و طبعی و ذوقی کجایی اهای کجاییییییییییییییییی با توام خود تو کجا ییییییییییییییییی من؟...
-
ترس
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 17:00
نمی دونم چطور می تونماز اینحس ترسی که دچارش شدمرها بشم. ازش متنفرم بعدبهش میگم چقدر دلم برات تنگ شده. می خوام سر به تنش نباشه بعد می گم بیا پیشم. خسته شدم بهخدا از خودم بدم می یاد ازاون بیشتر
-
قالب وبلاگ
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 11:55
دارم دنبال یه قالب ساده شیک و قشنگ می گردم. تا حالا که نیافتم از وبلاک توی قاب خالی این پنجره واقعا لذت می برم.
-
یک تصمیم
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 09:10
سلام به زودی خانه تکانی خواهم کرد. اول از همه از اینجا کاش اسمم کبری بود............................
-
امروز
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1385 15:07
امروز ۲ بهمن و ۲ محرم. امروز رو با صورتی خط خیو و دستی زخمیو کبود امدم سر کار اون هیچ حسی ندارهو فکر می کنه بخشیده شده. اون روز از ته دل بهش لعنت می فرستادم. خیلی دردم اومد.
-
انچه شنبه بر من گذشت ( اول محرم - اول بهمن و تهاجم... )
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1385 14:54
خوب انگار نباید می گفتم . اره اشتباه کردم. همیشه می گن ارامش نه نبایدخیالت راحت باشه شاید اون ارامش قبل از طوفان باشه همونی که شنبه به سرم امد. و باز بی گناه حالا دیگه حس می کنم کی دوباره می خواد حمله کنه انگار از قبل برنامه ریزی میکنه انگار تا نزنه دیگه تخلیه نمی شه دیگه شک ندارم مریضه یک مریض خطرناک دیگه شک ندارمم...
-
وانگاه که...
شنبه 30 دیماه سال 1385 16:43
اه هرچی نوشتم رفت که رفت
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 دیماه سال 1385 13:54
سلام امروز شنبه است یعنی شروع یک هفته دیگه. هفته پیش هفته سنگینی بود ۴ تا مقاله خیلی سخت گذشت ولی بعد استراحت ۵ شنبه و جمعش ان هم در ارامش چسبید. خدا را شکر این هفته امنیت جانی تا حدی حفظ شد . ( شاید به خاطر حجم بالای کار وقتش نبود ) از امروز کارهای دیگه را باید شروع کنم. امروز با هم رفیت جایزه و لوحم را گرفتم از اون...
-
بی احساس
چهارشنبه 27 دیماه سال 1385 16:12
چقدر خوب که ادم دانشجوی پژوهشگر نمونه دانشگاه بشه . امروز جشنش باشه بعد اینقدر بی تفاوت و بی احساس باشه که حتی خانواده اش هم خبر نداشته باشند! هر کی الان مثل من بود تا ۱۰۰ فامیل این ور و اون ور خبر دار می شد و کلی زنگ و ... ولی من! واقعا دل خوش سیری چند؟ نمی دونم چی جایزه دادن خدا کنه اینش قابل باشه.
-
وبلاگ
یکشنبه 24 دیماه سال 1385 13:52
دیشب فکر می کردم وبلاگ نویسی کار ادمهایی هست که از درون تنهان. فرقی نداره که با هزارتا باشنیا با یکی یا تنها اونها از درون تنهان و هم صحبت ندارن و می ان وبلاگ نویسی خداییش خیلی هم خوبه خیلی حداقلش اینه که خالی می شی
-
این هم یه حرفه!
یکشنبه 24 دیماه سال 1385 12:21
چنانچه هسته باید نخست در دل خاک بشکافد تا راز دلش در آفتاب عریان شود. شما نیز باید رنج «شکافتن» را تجربه کنید تا به «شکفتن» در رسید. «جبران خلیل جبران» آهنگری بود که با وجود رنج های متعدد و بیماری اش عمیقاً به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت از او پرسید: «تو چگونه می توانی خدایی را که رنج...
-
؟
شنبه 23 دیماه سال 1385 15:57
نمی دونم؟
-
این هفته
شنبه 23 دیماه سال 1385 08:36
۵شنبه برام نامه ماد که مقاله م به عنوان ارایه شفاهی پذیرفته شد. هر که نان از عمل خویش خورد منت حاتم طائی نکشد
-
جمعه
شنبه 23 دیماه سال 1385 00:08
هیچ
-
کورسوی امید
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 10:41
چقدر جالب در اوج ناامیدی بودم و یاس که شنیدم یکی از همکارام به یکی دیگه گفت دانشگاه. داره عضو هیات علمی می گیره و با مزایای عالی و بورس و ... اره اون دانشگاه شهر من و من هم تمام ان مشخصا ت را دارم من می رم حتما حتما
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 10:18
خیلی خسته ام چقدر زمان دیر میگذره دارم از شدت درد می لرزم. در سرم گرمایی عجیبی را حس می کنم. خوابم می یاد
-
http://mem00l.blogsky.com
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 09:47
آرامیس (ممول ) دل بی روح جنس آهنت را دوست دارم خطـوط در هـم پیراهنت را دوست دارم نـگاه بـا هـمـه بیگانه ات را دوست دارم غـرور سرکش دیوانه ات را دوست دارم تو هـمونی کـه دلـم عــمـری دنبـالش گــشــت می دونم که بعد از این نـمیـشه از تو گــذشــت چـون پـرنـده از قــفــس دل پـریـد و بـر نـگشت کسی هرگز ندونست بی تو بر من چی...
-
پایان
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 09:20
چهارشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۵ همه چی تمام شد.ثمره ۳ سال درد۳ سال زجر ۳ سال تحمل ۳ سال ایثار ۳ سال عشق اره همه چی تمام شد. دیشب دوباره خوی شیطانیش ظاهر شد ودوباره بدنم اماج حملاتی شد که حقش نبود. دوباره امروز باروحی ازرده و بیمار برخواستم. روحی تکه تکه شده. تابه امروز قصاوت قلبی این چنینی ندیده بودم تا به امروز سنگ دلی چنین...
-
خوش گذشت
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 20:06
اره امدن بهم خوش بگذره غافل از اینکه شیطان در انتظار امدن لحظه شماری می کرد. امدم لحظه ای ارامش را جستجو کنم غافل از انکه ارامش سالها ست که بر من حرام گشته است امدم لحظاتی بیاسام ولی بی .. از اینکه سلب شده بودی حقی بر من که نمی بایست دوستی را سالها از دل از جان از روح نثار کرده ام افسوس از لحظه ای تجربه اش بر خود چه...
-
پول ...
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 19:55
چه زندگی مسخره ای کاملا در اشتباه دنیای بر مبنای پول پول پول پول کثیف باشه همه چی دروغه دروغ دروغ تا حرف پول به میون میاد افتخار می کنم که از امدن با تو جا زدم امدن با تو همچین هم خیلی چیزی برام نبود تا اخر عمرم چشمم به دست تو باشه که برام پول بیاری تو خونه؟!! من متاسفم واقعا متاسفم از این دنیای کثیف که واقعا حالا می...