وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

سلام صبح عالی به خیر

امروز هم که چهارشنبه شد دیروز سر کار نرفتم. پیشنهاد م برای خرید لپ تاپ رد شد . عیبی نداره خودم با پول خودم خواهم خرید هر چند که این روزها بهش نیاز داشتم. خوب دوباره دعوا شد اخه اونروز من خیلی خوابم می امد و اون نه و اونقدر گیر داد که ساعت ۲ نصف شی دوباره خودش را به موجی گیری زد و اینبار هدفش من بودم ونتیجه این هدف تن کبود و دردناک منه که دیشب وقتی رفته بودم دوش بگیرم وحشت کردم. انگار از جنگ امده باشم کبود کبود.

دیشب شماره علی را بهش دادم و از ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۲:۵۳ با هم حرف زدن. دوست دارم درست بشه و با هم کارشون جور بشه.

هرچند تنهاتر خواهم شد و هرچند که در دلم سوسوهای حسادت بیدار شدند ولی این بهترین کاره که سرو سامان بگیره. تا خدا چی بخواد.

امروز صبح مامان زنگ زد و خواست سرکار نرم و  برم سایت کارامو انجام بدم من هم گفتم باشه اخه طفلی خبر نداره که من دیروز نرفتم و اون روزها هم که رفتم ساعت ۱۲ ظهر رفتم.

هیچ دلم به کار نمی اید هیچ ذوق وشوقی براش ندارم. شاید تنها انگیزه ام حقوقش باشه که لپ تاب بخرم و برای مامان بابا و علی کادو بخرم  همین. دوست دارم خرج تلفن را خودم بدم و اونقدر ازادش کنم که تا دوست دارن باهاش حرف بزنن. چون خوب درک می کنم که تنهایی بد دردیه.

هیچکس به من کاری نداره. خدا هم برام کسی را نمیفرسته دلم خیلی می خواد با یه پسر خوب اشنا بشم و ازدواج کنم. ولی خوب چیکار کنم نمی تونم که راه بیفتم تو خیابون.

تنهایی بد دردیه بد.

هیچکی یه پسر خوب وباتحصیلات و خانواده دار متولد ۵۵-۵۸ سراغ نداره؟ چرا کسی من و به هیچکی معرفی نمی کنه.

من دارم از تنهایی می میرم خدا

فعلا بسه

بای

دوشنبه خوب

خوب هر چی گفته بودم پاک شد و پرید پس تا بعد