وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

1 شهریور 99

امروز اومد شنبه بود و شروع کارش تو حوزه من

دوباره مدیرش بودم دوباره احترام

دوباره توجه

بارم آش اورده بود تو یخچال

و من روزه بودم.

یک روز در هفته براش دورکاری زده بودم 

. امروز 20 شهریور 


هنوز دلم براش تنگه. هنوز پر از غمه هنوز به یادش اشک می ریزم. هنوز می دونم

 اون که رفته، دیگه پیشم نمی یاد.


پاکسازی برای فراموشی

امروز روی لپ تاپم اینها رو دیدم. دلم نیومد پاکش کنم قبل از اینکه یه چایی ثبتش کنم. گفتم می یارمش اینجا


من دورت بگردم که پدیده امسال من شمایین. چطوری اخه من اینققققققققققققققققدر دوستت دارم؟! خودم باورم نمی شه. چطوری اینقدر برام عزیزی؟ چطوری تونستنی ذهنمو اینقدر درگیر خودت کنی؟ قلب و روح و روانم رو مال خودت کنی؟ یاد و خاطرت و صدات بره تو عمق وجودم؟ الله اکبر الله اکبر واقعا نمی دونم چطور من اینقدر غرق تو شدم!!! اونم تو شرایطی که مجموعا کل زمانهایی که امسال باهات بودم اگر جمع کنم مگه چقدر می شه؟ یکهفته؟ نهایتا دوهفته؟ بعید می دونم به دو هفته برسه! فکر که می کنم بیشترین زمانی که باهات بودم تو حرم مطهر امام رضا علیه سلام بود وای که چه سفری بود اون سفر، حاجتی که قبل از زیارتش برآورده شده بود! ( اینبار که رفتی مشهد چرا اصلا بهم نگفتی داری می ری؟ ترسیدی راه بیوفتم بیام؟) ( تاریخ فایل مال 14 مارس 2020 هست)



یک نوشته نصفه دیگه:

چه کیفی می داد تو مثلا نه، واقعا خواهرم بودی

 هووم

از اون روز که گفتی گفتم مثل! دیگه هیچ معنی ای برای مثل ندارم یعنی چی؟