وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

19 دیماه 99

سلام

تنهایی تو تهران دیگه داره برام ازاردهنده می شه.

هیچکی رو ندارم و هیچکی ازم خبری نمی گیره و حالی هم حتی نمی پرسه

زینب براش فقط یک رییسم که تو روزهای کاری پیامهاشو چو می کنه و جواب می ده و مدیر و رییس صدام می کنه.

از مطهره هم یک ماهی می شه کلا دیگه خبر ندارم و به قول خودش قهر کرده

فکر که می کنم بودن کنار خانواده خیلی بهتره

برم اصفهان تصور اینکه تو خونه خودم باشم و کنار مامان بابا و بچه ها واقعا لذت بخشه. حتی افتاب و نوری که از پنجره می زنه

ایا همه چیز پوله؟ ایا جایگاه اجتماعیه؟ 

از تهران برم چی از دست می دم و چی به دست می یارم؟

ایا می شه انتقالی گرفت؟

باید با اقای طالبی صحبت کنم می دونم می تونه خیلی بهم کمک کنه.

دکترا باید قبول بشم. راستی ارشد مهندسی صنایع گرایش مدیریت پروژه قبول شدم و خوشحالم کرد.

ایا می تونم دکترای ای تی قبول بشم؟

چرا برای ترفیعم مدارکم رو نمی دم؟ چرا برای ارتقا اقدام نمی کنم؟

چرا به خودم نمی رسم؟

درونم تشنه چیه؟

حال ندارم و خسته ام


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد