وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

یک کم از امیر بگم

 

سلام

می خوام یک کم از امیر بگم. تو این یک هفته دیگه داشت عشقش فواران می کرد. می گفت من نمی دونم تو از کجا امدی . گمشده اش پیدا شده بود. دیگه نمی تونست تنها باشه. همه جا خیال می کرد با یکی دیگه است. عاشق شده بود . شبها می رفت تا دیر وقت کنار دریا قدم می زد. تو هوای سرد شمال لباس نمی پوشید تا سرمارو با گرمای عشق حی کنه.

شبها خوابش نمی بردو تا مدتها خودشو تو افکار تازه ای غرق می کرد. همش موبایلش دستش بودو اس ام اس می زد و گاهی هم دلش می گرفت و زنگ می زد و شاید تا ساعتی حرف می زد. حرفی برای گفتن نبودو لی دوست داشت بشنوه. قسم خورده بود صد در صد حرفاش حقیقت . ولی یک روز اقرار کرد که دروغ گفته البته دروغش مهم نبود ولی نفس دروغ گفتنش مهم بود. شاید خدا می خواست تو این هیرو ویر اون دیگه بار اضافه نشه و خودش همون روز بهانه اش را برام جور کرد.

شاید دوستش داشتم ولی خیلی مسخره بود بهش گفتم از تنهایی دو طرف و بار حرف های نازده و نیازهای سرکوب شده که داره فوران می کنه والله نه عشقی هست نه دوتس داشتن انچنانی. هر چی هست بک نیازه .

دیدی چقدر راحت همچی تمام شد. به همین راحتی.

حواست را باید خیلی بیشتر از این ها جمع کنی دوست من عشق حدااقل ۱ سال رابطه می خواد تا ایجاد بشه . مگه می شه بعد از ۲ روز حرف زدن عاشق شد . این حرف ها حرف و باید گذاشت دم کوزه ابشو خورد.

هه مسخره است دل بعضی ها چقدر زود می ره و خر می شن.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد