وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

جمعه اول ربیع الاول 1400

سلام 

امروز بالاخره ماه های گریه و زاری تموم شد و رفتیم تو ماه های جشن و شادی. 

دیشب یه فکر اومد تو ذهنم بیام تمام جشنهای شادی اور کشورهای مختلف رو در بیارم و تو فضای بین المللی بهشون تبریک بگم و برم دنبال شادی ها.

یک مساله دیگه هم هست فکرم رو مشغول کرده اونم حرفهای بی پیرایه صادق هست که می شه گفت یکی دوهفته حضور پر رو انه اش تو زندگیم احساس می شه و به مصطفی هم ازش گفتم و کلی خندیدیم از دستش.

هفته پیش اومد تو چت خصوصی و سکرت چت کرد و در مورو عشق و عاشقی حرف زد. جالبه امروز فهمیدم حای اسکرین شات هم نمی شه از این نوع چت گرفت و خیلی جالبه این ویژگی رو قطعا یک امنیتی می دونه و به قول مصطفی اون صد در صد امنیتیه.

وقتی ازم پرسیده تو چه عاشق. نشدی؟! (نمی دونم چرا فکر می کنه عاشق نشدم !) اینجوری می گه:

تو چرا از عاشق نشدی تا حالا؟

تو از عشق هم می ترسی حتی

من می گم: من سنگدلم

می گه: سنگ دل نیستی

تو هم می ترسی

حتی از دوست داشتن هم می ترسی

من از بعدش می ترسم

تو از خودش هم می ترسی

خیلی هم مهربونی

و از مهربونی خودت می ترسی. 

بهش می گم ابه عشق اعتقادی ندارم

می گه : داری

شدید

از یکطرفه بودنش نگرانی

می گم 

اره نگرانم چون ناراحت می شم  از اینکه احساسات ادمها رو نادیده بگیرم 

می گه 

نه . می ترسی احساست رو نادیده بگیرن و مورد سواستفاده قرار بگیری

می گم قبلم یخ شده و منطقم اجازه عبور کسی رو از احریم نمی ده و اعتقادی به عشق ندارم

می گه

قلبت که یخ نزده

یه خورده تنبلی و 

غرایزت  رو به زور کنار گذاشتی. و پی چیزهای متعالی هستی

درستش اینه که به غرایزت هم برسی و بعد بری سراغ چیزهای دیگه.

تو از روش پریدی

نمی خوای یک دختر شیطون و پسر کش باشی

نمی خوای برقصی

اواز بخونی

دوست پسر داشته باشی

بری شیطونی

تفریح

مسافرت

همش می خوای کتاب بخونی

بهش می گم از کجا می دونی اینها رو تجربه نکردم

می گه می دونم.  حتی یه سکس از روی شلوار  نداشتی:)


اینجا با خودم گفتم چقدر این پسر پر رویه که خودش فرستاد هشتگ پررو

بگذریم که این گفتگو به کجا رسید که البته به جایی نرسید. ولی حرفهاش جای تامل داره. ایا اینها حرفهای کسی هست که می خواد به قول معروف مخ بزنه و دنبال اینه که به اهداف خودش و حال و حول خودش برسه. یا راست می گه من از بیرون اینجوری دیده می شم؟

البته چه اهمیتی داره از بیرون چطور دیده می شم! برام مهم این باید باشه که سر کار حواسم رو جمع کنم این پسرک با ابروم بازی نکنه. 

من واقعا نیازی به این ها ندارم

من کلی مسافرت رفتم 

دارم از زندگیم لذت می برم

اتفاقا هم رقص و هم اواز رو تو برنامه ام دارم و کیف خودم رو می کنم ولی دلیلی نداره با یک پسر باشه. دلیل نداره شیطونی کنم چرا باید رابطه جنسی برقرار کنم؟ چرا باید بدنم  رو با خطر بندازم.

چه خوب که غریزه من در این حالت خاموشه و یا وجود نداره. نباید گول بخورم

نباید قلبم رو دوباره اسیر کنم 

دوباره ادمها

الان تازه می تونم بگم دارم از اون پاک می شم دارم نفس می کشم. 

دیگه بسه باید قوی بود و زندگی کرد و شاد بود. ادمها نباید مثل هم باشند .

فعلا

21 امرداد

13 خرداد بود که خونه رو معامله کردیم و 4 روز بعدش کلید رو تحویل گرفتم و از همون موقع برای اجاره اش اطلاعیه دادم ولی انروز که 21 ام هست هنوز خونه دستمه.

خونه اولین خونه ای بود که دیدم و نشست گذاشتم تا ببینم اوضاعش چطوریه که بابا معامله رو شکل داد تو بنگاه  و شاید از ادامس خریدن راحت تر معامله کردیم. 

بعدش اومدم خونه و خیلی پشیمون بودم و کلی گریه کردم. حس خوبی نداشتم. 

ارزش پول داشت مدام کم می شد.. سکه داشت به سرعت بالا می رفت. ماهی 6 تومن سود می گرفتم که یهو حسابم خالی شد.

خونه قدیمی که وام بهش تعلقدنمی گیره و احتمالا تا سالها مالکش خودم خواهد بود و تنها اتفاقی که افتاد فاصله گرفتن از نقدینگی بود اون هم زمانی که می شد باهاش برم و یک زندگی دیگه تو یه کشور دیگه بسازم. ولی خودم رو خالی کردم خالی خالی

خونه ای که حتی یک چهارم مساحتش رهن نمی ره.

نمی دونم

شاید این معامله رو با رفتن اون زندگیش و وضعیتمون سال پیش که مقایسه می کنم حتی با خودم حس می کنم اشتباه کردم.

حسی که یقین دارم بابایی هم داره و به روی خودش نمی یاره و مدام به اون خونه می رسه و تمیزش می کنه .بنده خدا جقدر زحمت کشید واسش الهی قربونش برم به خاطر اون هم شده به خودم قول دادم چیزی نگم تا عذاب وجدان پیدا کنه. 

شاید برکتی توش باشه

شاید همه چی پول نباشه

یه خانمی 5شنبه هفته پیش اصرار داشت قرارداد ببنیدیم ولی پولش جور نبود امروز هم هنوز جور نشده قول داده تا 5شنبه خبر بده نمی دونم ایا انسانیت مهم تر ایا اشتباه نمی کنم.

از طرفی علی خونه اش رو تحویل گرفت خدا رو شکر ولی تصمیم گرفته اجاره اش بده. امیدوارم خیرش رو ببینه واقعا و به خاطر خرید این خونه عذاب نکشه و اون دختره عوضی گداگشنه اذیتش نکنه و ازش تیغ نزنه بی شعور چندش

من اگر خونه رو نگرفته بودم در این 2ماه 6 تومن فقط سود پولم بود در حالی که بعید می دونم روی این خونه چیزی رفته باشه. و 2 ماه هم خالی بود و حداقل 1800 اجاره از دست دادم و 90 تومن هم شارژ دادم. و کلی هم براش خرج شده. 

نمی دونم واقعا توکل به خدا دوست ندارم به مادیات فکر کنم بابا با نیت خیر خرید این رو برد جلو حتما پس توش خیرتی هست که الان نمی دونم ولی نباید ذهنم رو درگیر مادیات دنیا کنم قطعا.

مثل این بندا خدا همکارمون که مرد و چیزی که ازش مشهود بود دلبستگیش به مال دنیا بود و از دل برنیامد برای خودش هزسنه کنه. و اخر در تنهایی جون داد و حتی خانواده اش حاضر نشدن براش مراسم بگیرت و پول قبرش رو هم حتی مرکز داد.

وای خدای من

خدایا خودت بهمون رحم کنم 

رحم مهمترین رمز زندگی که دکتر بدیع چقدر خوب کشفش کرد. 

همه چی رحم هست و در رحم مادر تجلی پیدا می کنه.


هی. خدایا هیچ کس از اینده خبر نداره 

امروز برام کلی عکس از طبیعت اونجا به قول خکدش هایکینگ امروزش فرستاد. چقدر دنیامون و فضامون فرق می کنه

چقدر تفاوت در اضای یک تصمیم

من ترجیح دادم پیش مامان بابا باشم. یکسال بیشتر و از وجودشون لذت ببرم. پایانش هیچ وقت معلوم نیست. ولی مساله اینجاست من تفکرم روی ازدست دادن همین چند دلبستگی ساده است و بقیه به دست اوردن و رضایت ندادن به داشته های موجود.

اینه که دنیای من کوچک و کوچکتر می شه و دنیای اون بزرگ و بزرگتر

نمی دونم 

خدا خودش بهم کمک کنهفقط توکلم به خدا و اعتماد به راهنمایی پدرم که صاف و ساده است