وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

شب ۳ شنبه ( کمی جسارت)

 

سلام

همون موقع که در اوج عصبانیت بودم زنگ زد و بعد هم ۲ دقیقه بعدش پیام فرستاد که ازت متنفرم و من که انگار مثل توپی اماده شلیک بودم برای اولین بار در تاریخ زندگیم به یک نفر این حرف را زدم و می دونم چقدر متعجب شده ولی حرفی بود که باید می دونست همون قدر که اون به خودش اجازه می داد با من اینطور حرف بزنه من هم حق داشتم و اگر تا امروز این کار را نکرده بودم به خاطر ارزش هایی بودم که خیلی دم ازش می زد و خودش لگدمالشون می کنه.

ولی دیگه باید می گفتم هر چند خیلی از وقتش گذشته بود ولی زدم.

داغونم الان ولی هیچ عذاب وجدانی ندارم و برام هیچ مهم نیست خودش کرد و خودش باید جورش را بکشه این بار مقصر ۱۰۰ در صد خودش بود و به من هیچ مربوط نیست . به درک که هر کاری بکنی .

اونقدر داغون بودم که نمی دونستم چی کار کنم فشار خونم شدیدا پایین امده بود و سر درد وحشتناک داشتم از طرف دیگه مهمون داشتیم و هیچی نمی تونستم بگم و باید در عین سکوت تحمل می کردم پناه بردم به حافظ و بهم گفت :

دیو چو بیرون رود فرشته در اید.

حالا فرشته نمی خوام ولی گرم ز دست براید...

خوب حالا در کمال تعجب نشستم کار اون را تمام کنم هر چند خیلی زیاده ولی تمامش می کنم و امیدوارم این اخرین کار باشه حتی اگر فردا اتیشش بزنه هم برام مهم نیست که نیست.

 

خدایا خودت به فریادم برس که بسیار محتاج تو ام.

یا حق

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد