ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
سلام
همون موقع که در اوج عصبانیت بودم زنگ زد و بعد هم ۲ دقیقه بعدش پیام فرستاد که ازت متنفرم و من که انگار مثل توپی اماده شلیک بودم برای اولین بار در تاریخ زندگیم به یک نفر این حرف را زدم و می دونم چقدر متعجب شده ولی حرفی بود که باید می دونست همون قدر که اون به خودش اجازه می داد با من اینطور حرف بزنه من هم حق داشتم و اگر تا امروز این کار را نکرده بودم به خاطر ارزش هایی بودم که خیلی دم ازش می زد و خودش لگدمالشون می کنه.
ولی دیگه باید می گفتم هر چند خیلی از وقتش گذشته بود ولی زدم.
داغونم الان ولی هیچ عذاب وجدانی ندارم و برام هیچ مهم نیست خودش کرد و خودش باید جورش را بکشه این بار مقصر ۱۰۰ در صد خودش بود و به من هیچ مربوط نیست . به درک که هر کاری بکنی .
اونقدر داغون بودم که نمی دونستم چی کار کنم فشار خونم شدیدا پایین امده بود و سر درد وحشتناک داشتم از طرف دیگه مهمون داشتیم و هیچی نمی تونستم بگم و باید در عین سکوت تحمل می کردم پناه بردم به حافظ و بهم گفت :
دیو چو بیرون رود فرشته در اید.
حالا فرشته نمی خوام ولی گرم ز دست براید...
خوب حالا در کمال تعجب نشستم کار اون را تمام کنم هر چند خیلی زیاده ولی تمامش می کنم و امیدوارم این اخرین کار باشه حتی اگر فردا اتیشش بزنه هم برام مهم نیست که نیست.
خدایا خودت به فریادم برس که بسیار محتاج تو ام.
یا حق