ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
سلام بلاخره روز دهم هم به قول خاله رسید و آنها رفتند و معلوم نیست ایا دوباره عمری خواهد موند تا در خدمت مامان بزرگ و بابا بزرگ عزیزم باشم . نمی دونم بهشون خوش گذشت یا نه ولی کاش که اینطور بود هر چند من یک هفته بیشترش را مریض بودم و افتاده و تازه حالم خوب شده و دیروز هم که اون احمق حالم را گرفت.
اون یک حسود به تمام معنی است اونقدر که چشم دیدن اسایش من و نداره این عین گفته خودشه من این همه کار دارم اونوقت تو داری خوش می گذرونی ؟!
چقدر یک ادم می تونه احمق و خودخواه باشه؟
بیچاره دلم واقعا براش می سوزه اون خیلی بیچاره است و از دست من کاری بر نمی یاد براش بکنم اون خودش باید با حسادتش کنار بیاد .
دلم خیلی گرفته کاش جهان بود و می شد دو کلمه ای باهاش حرف زد دارم از بس تو خودم می ریزم داغون می شم . دیگه کلافه شدم. احمق عوضی کاش هیچوقا ندیده بودمت. لعنتی نفرین شده .