ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
سلام
الان ساعت ۷ و اندی شده و من یواشکی امدم دانشگاه تا سمینارمو که قراره فردا تحویل بدم تازه اماده کنم ولی از ۶ که امدم دست به هیچی نزدم همه کار کردم ولی به سمینارم دست نزدم. اینجا خیلی گرمه و دست و دلم به شمینار نمی ره هرچند حالم خیلی بهتره . دیروز اون با علی رفت سر قرار چقدر زجراور بود چقدر شکنجه اش کردم . چرا من اینطوری ام . از چشمش چکوندم فقط برای حسادت. فقط
امروز یه نامه قشنگ دریافت کردم که بهم قول داده برام پیدا کنه.
خوشحالم.
خوب دیگه بای.