-
حرفهایی از جنس نزدن
جمعه 16 شهریورماه سال 1397 14:55
اگر روزی بیاد که اون روز قبل و حین و بعد از هر کاری و از خواب پاشدن و به خواب رفتن و ... به تو فکر نکنم اون روز تازه روزیه که به یاد خودم افتادم. چیکار کنم بهت فکر نکنم. بخدا راست می گم لیلا مطمینم که باور نمی کنی. ولی دارم دیوانه می شم. یک روزهم نشده هر دقیقه و ثانیه اش تو تو ذهنم نباشی. هر کاری می کنم. هر کاریییی اب...
-
نه چشم دل به سویی
پنجشنبه 15 شهریورماه سال 1397 09:23
چقدر قشنگه این شعر سیمین نمی دونم اینو کی گفته ولی می تونه احتمالا بعد از مرگ جلال سروده باشه دوست دارم اینجا مرورش کنم دلم گرفته ای دوست دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟ کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندارم که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من نه بسته ام به کس دل، نه بسته دل به من کس چو...
-
15 شهریور یک روز مثل همه روزها
پنجشنبه 15 شهریورماه سال 1397 09:12
سلام نمی دونم حرفی برای گفتن ندارم فقط فکر می کنم قشنگترین چیزی که می تونه حالمو توصیف کنه این شعر همایون باشه چقدر دلم تنهاست. کو دوست دلم گرفته ای دوستتتتتت هوای گریه با منننن نمی دونم دلم براش تنگه؟ ازش دلخوره؟ ازش متنفره؟ دیگه براش مهم نیست؟ دیگه اصلا نیست؟ پاکش کرده؟ دوستش داره؟ چه حاله غریبی ای دوست کدوم دوست؟...
-
یک ماه بعد 4شهریور
یکشنبه 4 شهریورماه سال 1397 07:37
سلام امروز تولد یکماهگی ام هست. یک ماه گذشت مرداد امسال چه ماه خاصی بود .چقدر برام سنگین بود. چرا خوشحال نبودم؟ چرا با وجود اینکه باید خوشحال می بودم بیشتر غم سراغم می اومد. همش به خاطر اون بود؟ چقدر مضحک و مسخره و ضعیف یک سال ار رفتنش گذشته. با یکی دیگه داره عشق و حال می کنه به هر چی دوست داشته رسیده همه محدودیتها...
-
21 امرداد
یکشنبه 21 مردادماه سال 1397 22:17
13 خرداد بود که خونه رو معامله کردیم و 4 روز بعدش کلید رو تحویل گرفتم و از همون موقع برای اجاره اش اطلاعیه دادم ولی انروز که 21 ام هست هنوز خونه دستمه. خونه اولین خونه ای بود که دیدم و نشست گذاشتم تا ببینم اوضاعش چطوریه که بابا معامله رو شکل داد تو بنگاه و شاید از ادامس خریدن راحت تر معامله کردیم. بعدش اومدم خونه و...
-
365 روز
جمعه 19 مردادماه سال 1397 12:00
خوب 17 مرداد دقیقا 360 روز شد که زندگی ام شد خودم و خودم. و اون رسما رفت مایلها و مایلها دورتر جایی که شاید هرگز نتونم برم. اولا اینکه به این راحتی ویزا نمی ده دوما اونقدر بلیط گرون شده که سفر خارجی تقریبا داره غیر ممکن می شه نمی دونم چی می شه ولی یکسال گذشت . کارنامه این یکسال رو یه چیزهایی اش رو گفتم ولی یه روز...
-
سکوت
دوشنبه 8 مردادماه سال 1397 00:19
دردی که درونم رو داره نابود می کنه نه می شه گفت نه مجازم به گفتنش. درد من ذهنیت غلط و 14 سال زندگی مبتنی بر چیزی بود که بی پایه و اساس و غیر ممکن که الان تمام انگیزه و امید حرکت رو الان ازم گرفته. زمین گیرم کرد و تمام وضعیت اقتصادی جامعه قشنگ نمک شد روی زخم. تا خوب بسوزم تو استانه چهل سالگی فهمیدم چقدر چارچوب ذهنی که...
-
من نامرد بودم
یکشنبه 7 مردادماه سال 1397 04:42
تمام .گناه من این بود نامردی
-
و تمام
یکشنبه 7 مردادماه سال 1397 03:46
تمام امروز به. این فکر می کردم که چرا ؟ چرا نمی تونم فراموشش کنم؟ و چرا اون اینقدر راحت تونست خیانت کنه؟ ما شدیدا در چارچوب ساخته های ذهنی مون زندگی می کنیم. درسته ما هر دو به هم می گفتیم دوستت دارم ولی میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا اسمان است من عمیق با تمام وجود ذوب شده در برابرش بودم و اون در حد یک دوست...
-
چرا تمرکز روی خودم اسون نیست
جمعه 5 مردادماه سال 1397 23:28
چرا وقتی از خواب پا نشدم اون تو ذهنمه پا می شم اون ذهنمه نماز می خونم اون تو ذهنمه سر کار می رم اون تو ذهنمه غذا می خورم اون تو ذهنمه می یام خونه اون تو ذهنمه چرا خودم تو ذهنم نیستم؟ من همیشه براش دوست بودم. اون همیشه برام عشق، نفس، زندگی دقت کردی هیچوقت بهت نگفته عشقم؟ تو چرا برای خودت باوری ساختی که یکطرفه بود؟ حالا...
-
4. امرداد97
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1397 21:49
امروز. روز تولدم بود خداییش خیلی خوب بود . دیروز صبح پا شدم دکچرخه زدم بعد دوش.گرفتم اب گرم قطع بود انگار و اب سرد باعث شد حسابی حالم جا بیاد همکارام سوپرایزم کردن و برام کیک خریدن. اقای طالبی بهم یک سکه فکر کنم ربع سکه هدیه داد و من موندم چطور اینو ازش قبول کنم شب کلی بهم تبریک گفتن تقریبا خانواده همه تبریک گفتن. حتی...
-
آزادی
جمعه 22 تیرماه سال 1397 14:37
امروز با هم حرف زدیم. و برام تا حدودی ازش گفت. جالب بود برام حس خوبی داشتم و براش خوشحال بودم. دیگه ضربان قلبم تند نمی شد و نفسم به شماره نیفتاد. اروم بودم ازم پرسید از حرفهایی که بهت زدم چه احساسی بهت دست داد. بهش گفتم برات خوشحال شدم. گفت واقعا ناراحتت نکرد؟ گفتم نه انگار دیگه با این موضوع کنار اومدم و پذیرفتم که...
-
دلم گرفته چرا
چهارشنبه 20 تیرماه سال 1397 12:10
صبح که نه ساعتهای 10 بهم پیام داد و پرسید خوبم یا نه جوابشو دادم بعد داداش زنگ زد الهی قربونش برم مجبور شدم جریان زنگ زنش زو بهش بگم و به قول خودش پر شد از انرژی منفی دوست نداشتم این اتفاق بیوفته ولی هیچ راهی برای راهنماییش بلد نیستم متاسفانه و نمی دونم باید چیکار کرد. متاسفانه زن عاقل و مهربونی نداره و بهش زور می گه....
-
هنوز زنده ام
چهارشنبه 20 تیرماه سال 1397 06:49
ساعت 5و نیم رسیدم تهران هنوز زنده بودم. دیشبش تا 4 می دونم که بیدار بودم و هزارجور فکر تو سرم بود و گاهی می دیدم دارم های های اشک می ریزم. یادم اومد به سال 79 وقتی همین مسیر رو به سمت شیراز می رفتم و اخرین دیدارم از حاج خانم بود. تمام مسیر رو گریه کرده بودم و همه مسافرا و راننده نگرانم شده بودند. چه مسیریه این مسیر...
-
امروز 20 تیر 97 بالاخره اعتراف کرد
چهارشنبه 20 تیرماه سال 1397 00:27
الان تو اتوبوسم و بعد از یک هفته تعطیلی دارم بر می گردم. تهران. از انزلی مامان اینها رفتن شاندرمن هتل مرزبانی و فردا می رن استارا انشالله حس خیلی خاصی دارم نمی دونم تنهام، غمگینم، خوشحالم؟ ازادم، بازنده ام؟ بیچاره ام؟ واقعا نمی دونم کی ام تو ترمینال بهش زنگ زدم . جواب داد تو اتاق خودش نبود و هی حرفو عوض می کرد....
-
جمعه 1 تیر 97 بلند ترین روز سال
جمعه 1 تیرماه سال 1397 17:47
امروز اول تابستونه و من تنها تو خونه می شه گفت از چهارشنبه شب که از کلاس دکتر تصدیقی اومدم و کلی کیف کردم و بعد فوتبال ایران و اسپانیا رو دیدم که خداییش خوب بازی کردن و نزدیک بود من ببرم پون پیش بینی کرده بودم 1-1 که نشد ، همش روی تخت بودم کل دیروز و کل امروز اما چیکار کردم؟ دیروز که اخرین روز بهار بود رو برای خودم...
-
کانکشن بود یا نابود
شنبه 26 خردادماه سال 1397 23:20
در دنیایی با 8 میلیارد نفر جمعیت خیلی جالبه من الان دقیقا 11 ساعت روی این تخت نشستم و منتظر 1 تقسیم بر 8،000،000،000 هستم که شاید از اون ور دنیا یاد من بیوفته پیامم رو که دیده، میس کالهامو که دیده زنگ بزنه و من چه ساده ام که فکر می کنم که شاید اون روزی دوباره برگرده. یا دوباره مایی باشه اون اره اون همون که از درد رنجش...
-
مبارزه با تنهایی درون
شنبه 26 خردادماه سال 1397 22:45
دیگه مطمینم از هم دور شدیم و سرش جای دیگه ای گرمه. حیف که نمی تونم با کسی باشم قلبم کلا سرده سرده اصلا نه ولش می خواد نه می تونه با یکی دیگه باشه. انگار کلا مسدوده. چقدر داره با تنهایی حال می کنه ولی یک بخشش هر از گاهی می ناله و نمی دونم باید چطوری جوابشو بدم. کتاب دانلود می کنم ولی حوصله نداره دوچرخه خریدم ورزش کنه...
-
سناریوهایی برای اینده . چرا از داشتن می ترسم؟
شنبه 26 خردادماه سال 1397 21:36
چند وقته عجیب یهو درگیر اینده موهومی می شم که از وحشتش دچار پوچی می شم. امروز به خودم گفتم این اینده رو فقط خودت داری می سازی. درسته با موجودیت های امروزت و شواهد و قراین ساخته می شه ولی چرا هیچ آینده دیگه ای. به ذهنت نمی رسه چرا ذهن ما دوست داره اینده رو تلخ و ناراحت کننده بسازه شاید دوست داره از الان با پیش بینی...
-
عید فطر 97
شنبه 26 خردادماه سال 1397 20:50
دیروز جمعه عید بود. اره رمصون تموم شد و می شه گفت بیشتر روزه گرفتم. اصلا قران نخوندم هیچ شب قدری بیدار نبودم. فقط یک انا انزلنا خوندم. دعای جوشن کبیر رو می خواستم دانلود کنم نشد بیشتر اصفهان بودم. کار مفید چندانی نکردم روز اخرش هم با مدیرم کلی غرغر کردم و دلش شکست. چند نفری رو هم اسفالت کردم. خدایا خودت از گناهام بگذر...
-
خرم اباد
شنبه 26 خردادماه سال 1397 16:49
ساعت 12 رسیدم تهران با پرواز فوکر 100 ایران ایر خرم اباد 2 روز اونجا بودیم خیلی خوب بود ابشار بیشه پیر عبداله و یک سری طبیعت گردی دیگه دیشب فوتبال ایران و مراکش رو با گل به خودی بردیم و تو میدون دریاچه کیو رفتیم جشن مردم رو تماشا کردیم. خوب بود اون هم اونور دنیا تو یه بار دوهم جمع شده بودند و عکساشو برام فرستاد . فردا...
-
مشتاق بهمن یا بهمن مشتاق
یکشنبه 13 خردادماه سال 1397 23:30
امروز روز خاصی بود در واقع می شه گفت گرون ترین معامله زندگیمو از نظر مالی تا به این روز انجام دادم. یک سرمایه گذاری در مشتاق بهمن 2 امیدوارم که خیر باشه هر چند قلبا نه از خریدم راضی بودم صبح و نه از عکس العمل بعدش در ظهر ولی الان حس خاصی ندارم. انگار هیچ اتفاقی نیافتاده. و دوباره به زندگی عادی برگشتم انگار پس اندازم و...
-
5شنبه 16 فروردین. مشهد
شنبه 18 فروردینماه سال 1397 23:03
چهارشنبه ساعتهای 9 شب بود که رسیدم خونه و زنگ زدم به مامان اینخت، گفت بابابزرگ حالش خوب نیست. گفتن می خوای برات بلیط بگیرم خلاصه بعد از این پیشنهاد و تمام شدن صحبتها. خودم به ذهنم رسید چرا من نبرم. بالاخره زود جمع و جور کردم و با یک اپ بلیطی که می گفت 185 رو 65 خریدم و ساعتهای 1 رسیدم مشهد با اسنپ رفتم خونه خاله. من...
-
پایان تعطیلات نوروز 97
دوشنبه 13 فروردینماه سال 1397 20:08
خوب می شه گفت حدود بیست دقیقه ای هست رسیدم خونه و دیگه تا پایان تعطیلات نوروز چند ساعتی بیشتر نمونده. از 28 ام دیگه سر کار نرفتم و مامان اینها از یکشنبه 27 ام شدند مهمان خونه کوچیک من. ارزو 1فروردین رفت مالزی و با خاله تا چهارشنبه 8 ام تهران بودیم و 8 ام خاله رفت مشهد و من و مامان بابا رفتیم اصفهان. در کل خیلی خوب شد...
-
کی می دونه چند لحظه بعدش چی می شه؟
دوشنبه 22 آبانماه سال 1396 00:00
فقط خدا می دونه و بس. مثلا امشب عراق زلزله اومد اصفهان و تهرانم هم همین طور معلوم نیست بازهم نیاد و من تنها در خونه و اون فرسنگها دور ودور و دور ایا دوباره همو خواهیم دید نگاه می کنم می بینم چیزی برای نگرانی ندارم و راضی ام به رضای خدا خدا یا دوستت دارم و گناهامو ببخش و حلال کن مامان بابا رو پرهام و ادریان و علی و...
-
در جستوجوی ناهمجنسی مشابه
جمعه 12 آبانماه سال 1396 21:38
به ذهنم رسید حتما مثل من مردهایی هستند که تنخان و می نویسن که تنهان بنابراین سرچ کردم و به چند تا وبلاگ جالب رسیدم. برای یکی پیام گذاشتم و اینم دیدم پر از داستانه گفتم ثبتش کنم تا یادم نره کدوم بود http://www.sp0098.blogfa.com
-
در طلب یارم و حیران ز این زمانه !
جمعه 12 آبانماه سال 1396 21:03
واقعا در عجبم یعنی در این دنیا اینقدر سخته که بخوای یک دوست پیدا کنی! کجا می شه دوست پیدا کرد؟ واقعا در این زمینه چقدر بی سوادم و چقدر هم هیچکس بهم دوستی معرفی نکرد! واقعا عجیبه چرا؟!
-
محمد مهدی
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1396 21:23
این هم یک مدلش بود بامزه و ریشو و می گفت یک خواهر داره که استاد دانشگاست و پدر و مادرش هم پزشک هستند. 2سال پیش تجربه یک خیانت داشته و یک سال با طرف دوست بوده. تنها معیارش صداقته اصلا نپرسید تو کی هستی اصلا نپرسید تو معیارت چیه اصلا نپرسید تو چه برنامه هایی داری اصلت نپرسید تو چی دوست داری کلا در مورد خودش حرف زد و فقط...
-
دوستی برای لمس عاشقانه دو دست گرم
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1396 16:41
سلام یادم می یاد دوستی هم می گفت ادمهایی که توی سایتهای همسریابی هستند به تنها چیزی که فکر نمی کنند ازدواج هست و اتفاقا اکثرا ادمهای علاف و هوس بازی هستند که اکثرشون زن دارن و دنبال دوست دختر و ... می گردن. خیلی هاشون هم شیادن یادنبال براورده کردن نیاز زودگذرن به خصوص اونها که پیام فله ای کپی پیست می کنند به هر جنس...
-
پرواز KLM ساعت 3:15 تهران به امستردام
سهشنبه 17 مردادماه سال 1396 03:48
سلام این سلامم قطعا با همه بقیه یه فرق داره. فرقش اینه که دیگه خیلی دور شدیم خیلی باید همین الان پیام می دادم تا ثبت بشه. 2دقیقه پیش به هم اخرین پیامهای قربون صدقه و خداحافظی رو دادم و موبایلشو خاموش کرد تا هواپیماش بپره. الان ساعت 3 و 40 دقیقه صبح تهرانه و من تنها تو خونه روی مبل و بالاخره اون روز و اون لحظه که خیلی...