-
مریم خانم
جمعه 26 خردادماه سال 1396 11:53
دم صبحی خوابم برده بود انگار و تو خواب جایی مثل یک اداره بودم و دور یک میز که در باز شد و مریم خانم با یکی دیگه اومد تو اون اتاق و با صاحب اتاق کار داشت و ظاهرا مدیری چیزی بود. خیلی زیبا و بشاش و جوون بود با حجاب کامل. اونقدر از دیدنش شاد شدم که خدا می دونه. تو خواب اصلا انگار نمرده بود. بقلش کردم و اونقدر بهم ارامش...
-
21 رمضان
جمعه 26 خردادماه سال 1396 05:55
-
یکبار دیگه
جمعه 26 خردادماه سال 1396 00:17
-
ماه رمضون و شب قدر
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1396 15:17
سلام دیشب اولین شب قدر ماه رمضون امسال بود. امسال نمی دونم چرا معده ام زیاد همراهی نمی کنه یه جورایی سنگینه حتی بعد از اذان مغرف و وقت افطار هم هیچ اشتهایی برای غذا خوردن ندارم و دیشب هم دو لقمه نون پنیر خوردم . با اینکه کلی خوردنی های رنگ وا رنگ و لذیذ داشتیم ولی اصلا میلم نمی کشید. بهم گفت اگر الان ببرمت مروادید...
-
فراخوان همراه
یکشنبه 21 خردادماه سال 1396 09:30
سلام از اونجایی که دیگه دارم به چل چلیم نزدیک می شم و یکسری چیزهای دیگه؛ بهتر دیدم یک فراخوان همراه بزنم اره دلم یک همراه می خواد یکی مثل یک دوست وفادار که بتونیم سالیانی با هم باشیم بدور از دم دستگاه دست و پا گیر ازدواج که اصلا حاضر نیستم دم لای تله بدم. کسی که برای خودش باشه مثل من که برای خودمم ولی دلامون قرص باشه...
-
گذر زمان
جمعه 19 خردادماه سال 1396 16:37
دیشب دیدیم دلمون گرفته گفتیم یه سر برین بیرون با ماشین رفتیم و خوب می دونم اینها اخرین دور زدن هایی هست که با هم و با گوگولی تو تهران خواهیم داشت. رفتیم بیرون ناخداگاه انگار کشیده می شدیم سمت بهارستان. مثل اون روزی که رفتین سمت پلاسکو انگار روح این بی گناها مثل روح بزرگ اتش نشانها ادم رو می کشوند به سمت خودش. تا حالا...
-
یه چیزی بود
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1396 00:13
امروز تو تهران شاهد دو حمله تروریستی بودیم اون هم از طرف داعش. احساس می کنم نگرانی چند روز قبلم بی خود نبود. واقعا با این اوضاع منطقه چه خواهد شد؟ امیدوارم سیاستمداران کشورم بدونن باید چیکار کرد. خدا یا کمکمون کن باز هم تحریم شدیم خیلی ناراحتم. شاید یاید برم پرتغال
-
نگرانی
دوشنبه 15 خردادماه سال 1396 22:05
امروز بعد از 5روز برگشتم تهران گفتم که دو تا پذیرش داشتم که هیچ کدوم رو جواب ندادم. جالبه یک پبام هم در مورد استونی کشوری تماما دیجیتال تو تلگرام پخش شده شاید که دلم رو بیشتر بسوزونه که چرا به اون اپلایم هم اهمیتی ندادم. انگار نیرویی داره نگهم می داره . الان فیلم گیتا رو دیدم ماجرای پسری بود که اپلای کرده بود و پدر و...
-
روزهای سردرگمی
شنبه 13 خردادماه سال 1396 16:45
می دونم روزهای زیادی بوده که می خواستم بیام و بنویسم از خوشحالی و شادی و امیدی که داشتم. فردا اخرین فرصت پاسخ دهی به پذیرشم تو دانشگاه نوالیزبون هست خیلی دوستش دارم ولی جواب ندادم و می دونم که نخواهم داد واین منو ناراحت کرده. از طرفی یک سال تجربه زندگی کاملا مستقل رو می تونم داشنه باشم با حداقل هزینه و خودم رو برای...
-
شناسنامه
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1395 14:28
یکدفعه خواهر می شی 1ساعت بعد دوست 3 ساعت بعد خانواده دیروز برادر و پشتیبان پیریشب همسر فردا مادر 4 روز دیگه برادر زن عجب نقش در نقشی است این فرش و چقدر عدد ی که در عمرت ضرب می شه یهو منفی مثبت یا صفرش می کنه همه چی با هم و در انتها انگار تنها شناسنامه ات هست که بهت هویت می ده البته نه صفحه اولش که صفحه دوم
-
معادله
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1395 13:46
وقتی یک با یک هست نه اون یکی یکه اون. یکی یک یک پس دیگه هیچ کدومشون تنها نیستن ولی وقتی یه یک می ره با یک یک دیگه اونوقت یه یک داریم که دوباره یک شده و حالا کو تا ... . این بدین ترین رفتار یک یکه
-
نیازمند مدیریت
شنبه 17 بهمنماه سال 1394 21:03
سلام فکر نکن تو این مدت به فکر وبلاگم نبودم که اتفاقا برعکس بارها و بارها دلم لک زده برای نوشتن و حرف زدن و درد دل کردن ولی زمانش و پیدا نمی کردم. الان هم خیلی خسته ام ولی دیگه طاقت نداشتم انگار پر شدم ار حرف ، حرفهایی که گوشی برای شنیدنش نیست یا من زبونی و مجالی برای گفتنش ندارم. امروز شنبه بود یکی از محدود شنبه های...
-
لاستیک زاپاس
چهارشنبه 15 مهرماه سال 1394 04:55
اوایل که دیدمش پنچر بود و منو انداخت. من لاستیک زاپاسی ام که 12 ساله تخته گاز اونده باهام گاهی از ردی میخرفته پنچرکردهاصلی رو انداخته زود پنچر شده. شاید این. بار ماشی رو عوض کنه دیگه زاپاس بهش نخوره
-
حوصله ندارم
جمعه 13 شهریورماه سال 1394 12:27
نمی دونم چرا حوصله هیچی و هیچ کاری و هیچ کسی رو ندارم. خوابم می یاد و ترجیح می دم تنها باشم و بخوابم.ِ
-
کندن
جمعه 9 مردادماه سال 1394 00:47
فقط بکن و بزن بیرون. زدی بیرون دیگه کندی و حله همه چی فرق میکنه. امروز تجربه کردم
-
جنگل لویزان. شیان
جمعه 9 مردادماه سال 1394 00:45
امروز بر اساس دیروز قرار گذاشته بود با اعظم باید می رفتیم جنگل شیان. ولی خودش نیومد تا برای قرار عصرش با اون یارو اماده بشه. من هم با اکراه رفتم با اعظم و خواهرش و دوستاش چقدر خوب بودند و خوش گذشت. ساعت 8 برگشتم خونه اون هم نرفته بود سر قرار و انداخته بود برای فردا. امروز کیک خریدم و با بچه ها شب یک تولد خیلی کوچیک...
-
بی خوابی. و نگرانی از اینده
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1394 01:00
مسخره است
-
همون داستان همیشگی
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1394 00:37
هاهاهاها خودمم هم خنده ام می گیره بس که این قصه تکراریه. انگار باید هر چند ماهی هی تکرار بشه هی تکرار بشه. کلا همه چی تو زندگیم داره تکرار می شه موندن ایران ازدواج دعوا قرار بی تابی قرار نتیجه ندادن باز زندگی خودمون اپلای مهاجرت المان پرتغال کانادا استرالیا نیوزیلند دانمارک کلاس زبان ایلتس تافل کلاس دانمارکی بعد....
-
یک روز بعد
دوشنبه 5 مردادماه سال 1394 20:25
سلام امروز 5 مرداد بود و تقریبا روز خوبی بود حداقل حالم از دیروز بهتر بود. صبح اول وقت جلسه داشتم و اقای رییس خیلی خوب بود و جلسه با اعتماد به نفس کامل تموم شد. بعد هم نشستم تو اتاقم و چند تا کار کردم از بس بی خود بوده یادم نمی یاد. یعنی یادم اومد ولی ارزش نوشتن نداشت. دیروز تا 8 سر کار بودم. بعدش اومدم بیرون به علی...
-
فراخوان ازدواج
یکشنبه 4 مردادماه سال 1394 12:37
سلام اگر پسری هستی که این ویژگی ها رو داری : سن: بین 32 تا 40 تحصیلات: لیسانس دانشگاه دولتی تا دکترا خانواده: از خانواده ای متوسط و تحصیل کرده وضعیت تاهل: مجرد اخلاق: اصولی برای رعایت کردن داشته باشی اعتقادات مذهبیت مهم نیست شغل: شغلی که با توجه به سن و سالت موقعیت اجتماعی و اقتصادی مناسبی باشه امید: مثبت اندیش و با...
-
تولدم
یکشنبه 4 مردادماه سال 1394 12:25
احتمالا بعد از مدتهاست که دارم دوباره اینجا می نویسم امروز روز تولدم هست ولی خیلی حس و حالم با روز های دیگه تولدم فرق می کنه. البته شاید . شاید هم سالهای دیگه همین حس رو داشتم و یادم نمونده. با خودم مرور می کنم. 35 سال از عمرم گذشته: الام عضو هیات علمی ام الان مدیرم الان تهران زندگی می کنم الان دو تا خونه دارم الان...
-
عاشقانه ها و گفته ها
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1392 16:54
سخته نبودن کنار آدمهایی که اگه کنارشون هم باشی دلت تنگ میشه. **عزیز بودن زیباست و دوست داشتن هنر است ،اما به یاد عزیز بودن زیباترین هنر است. **امید وصل تو نگذاشت تا دهم جان را ،وگرنه ،روز فراق تو مردن آسان بود. **من مانده ام و 16 جلد لغت نامه که هیچکدام از واژه هایشان مترادف دلتنگی نمی شود! کاش دهخدا می دانست دلتنگی...
-
یک اخر هفته خوب
شنبه 31 فروردینماه سال 1392 11:19
اخر هفته پیش بعد از یک ماه رفتم خونه چقدر استقبال شد از من و خدا رو شکر همه خاطره خوشی داشتن از عید و خونه و مهمونی ام و این خیلی در درونم احساس رضایت ایجاد کرد. خوشبختانه اوضاع خوب بود . دو تا کادوی خوب هم گفیتم. یکی تابلویی بود که داداش با خوش سلیقگی 4 تا عکس انتخاب کرده بود و برام چاپ کرده بودند و یکی اهم ریملی که...
-
یه سال خوب
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1392 21:03
سلام امروز با خوشحالی و شادی می خوام این وبلاگ رو بنویسم و دوست دارم ان شالله خاطرات خوش باشه که منو بکشونه به سمت نوشتن تو این وبلاگ امسال رو با میزبانی خانواده عزیزم شروع کردم و خیلی از این مهمونی 5 روزه راضی هستم پذیرایی از 9 نفر با سلیقه های مختلف در فضایی بسیار فشرده و کم با کیفیتی شاد و عالی ارزوم بود که فکر می...
-
نازی
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1391 09:48
با این همه پیشرفت وسائل ارتباطی و از بین رفتن مرزها، خیلی عجیب به نظر می رسه ادم یک گم کرده داشته باشه!! ولی من دارم یکی که خیلی دلم براش تنگ شده خیلی اونقدر که چند شبه پشت سر هم دارم خوابشو می بینم. نمی دونم کجاست حتی نمی دونم چی کار می کنه؟ کدوم کشوره؟ کدوم شهر؟ با کی اونجاست؟ ولی چقدر جاش تو قلبم نزدیکمه خیلی دوستت...
-
چشام تو رو می بینه (شهاب رمضان از سایت listenpersian.net)
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1391 23:56
آهنگساز و خواننده: شهاب رمضان تنظیم: سیروان خسروی ترانه سرا: محمد کاظمی آلبوم: رمانتیک تو هر نفس که میخوام بگم که خیلی تنهام تو قطره های اشکام(ترانه از سایت listenpersian.net ) چشام تو رو می بینه تو اوج عشق و احساس دلم که خیلی تنهاس وقتی که یادت اینجاست چشام تو رو می بینه چشام تو رو می بینه هر طرف که میرم چشام تو رو...
-
توصیفی که یکی از خودش داشت در سایت همسریابی طوبی
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 14:51
چند وقته تصمیمی گرفته بودم برای پیدا کردن یارم دست به دامن فضای مجازی بشم یکی از این سایتها سایت طوبی بود، ولی خوب تا حالا که جوابی نگرفتم ولی اعتراف می کنم با ادمهای جور واجور زیادی اشنا شدم یا افکارهای مختلفی دیدم یا یاد گرفتم همه اقایون حول یک محور می چرخند. امروز یکی تو پروفایلش اندر توصیف خودش اینجوری نوشته بود...
-
یک متن زیبا در خصوص دیدگاه مرد به همسرش
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 19:50
زن من یک موجود مقدس است؛ نه از آن ها که تو در گنجه می گذاریشان یا در پستوقایم می کنی تا مبادا چشم کسی به آن بیفتد. نه بدنش و نه روحش را نمی فروشد،حتی اگر گران بخرند. زن من یک موجود آزاد است. اما به هرزه نمی رود. نه برای خاطر تو یا حرف دیگری؛ به احترام ارزش و شأن خودش. زن من یک موجود مستقل است. نه به دنبال تکیه گاه می...
-
Monday, October 4, 2010, 4:29 PM
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 13:42
امروز تو ایمیلم دیدم و باورم نمی شد وقتی تاریخش رو دیدیم. چون دقیقا امروز بعد از 3 سال دوباره همین حس و حال رو داشتم دقیقا برای همین ادممممممممممممممممممممم که جوابمو نمی ده!!! یعنی زندگی لوپ داره؟! همه چی داره تکرار می شه یا من تو زمان گیر کردم؟ یا ما گیر کردیم؟!!! ساسان عزیزم سلام اگر چه من عاشق نوشتنم و تو دوستدار...
-
من یک همدم می خوام
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 11:48
من اعتراف می کنم دیگه از حرفم کوتاه اومدم الان دیگه حاضرم جار بزنم دیگه یه ادم جدید می خوام .می خوام یک همدم یه همراه یه دوست داشته باشم دیگه حاضرم احساسمو ازاد کنم. اجازه بدم لمسم کنه و لذت ببره بوسم کنه و ببوسمش و گرمی لبامونو حس کنیم بغلم کنه و ببینه و حس کنه قلبم براش می تپه می خوام بگم بهش چقدر دوستش دارم