وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

19 دیماه 99

سلام

تنهایی تو تهران دیگه داره برام ازاردهنده می شه.

هیچکی رو ندارم و هیچکی ازم خبری نمی گیره و حالی هم حتی نمی پرسه

زینب براش فقط یک رییسم که تو روزهای کاری پیامهاشو چو می کنه و جواب می ده و مدیر و رییس صدام می کنه.

از مطهره هم یک ماهی می شه کلا دیگه خبر ندارم و به قول خودش قهر کرده

فکر که می کنم بودن کنار خانواده خیلی بهتره

برم اصفهان تصور اینکه تو خونه خودم باشم و کنار مامان بابا و بچه ها واقعا لذت بخشه. حتی افتاب و نوری که از پنجره می زنه

ایا همه چیز پوله؟ ایا جایگاه اجتماعیه؟ 

از تهران برم چی از دست می دم و چی به دست می یارم؟

ایا می شه انتقالی گرفت؟

باید با اقای طالبی صحبت کنم می دونم می تونه خیلی بهم کمک کنه.

دکترا باید قبول بشم. راستی ارشد مهندسی صنایع گرایش مدیریت پروژه قبول شدم و خوشحالم کرد.

ایا می تونم دکترای ای تی قبول بشم؟

چرا برای ترفیعم مدارکم رو نمی دم؟ چرا برای ارتقا اقدام نمی کنم؟

چرا به خودم نمی رسم؟

درونم تشنه چیه؟

حال ندارم و خسته ام


یلدای 99

امشب شب یلداست

تنهام و تو اتوبوس

در اوج روزهای موج سوم کرونا

دارم از اصفهان می رم تهران

جمعه خونه ارزو بودیم علی اینها هم بودن و سهیلا و شوهرش و مامان و بابا

خیلی خوش گذشت. من 3 روز مرخصی گرفتم ولی عین 3 روز بعلاوه 5شنبه و جمعه اش کار داشتم و برام کار فرستاد.

فس خیلی کار می کشه و کارهای من تمومی نداره.

بودن در کنار خانواده مامان بابا خیلی خوبه.

نمی دونم تنهایی تهران چی کار می کنم؟ مخصوصا الان بی عشق بی یار!

دلم مثل همیشه براش تنگه و چقدر این اهنگه براش می چسبه حتی جرات ندارم براش بفرستم.

اخ تو شب یلدایی منی

دیونه دوست داشتنی... به جای دیونه بهتره بگم کوچولوی دوست داشتنی

دوستش دارم خیلی

حس خوبی دارم. از صابری هم در ضمن خبری نیست حتی با اینکه بهش زنگ زدم و جواب نداد.

ولی من راضی ام از زندگی ام و خدا رو شکر