وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

وقتی گوشی برای شنیدن...

پاره ای از افکار بی مشتری و حرفهای به سخره گرفته شده

13 اذر 99

این روزها به خاطر کرونا دورکاری داریم. هفته پیش همه دورکار بودن ولی من 3 روز رفتم سر کار.

البته خیلی هم نیاز نبود ولی منو کشوندن.

دلم براش خیلی تنگ می شه. 

پیشی ام شده و این هفته دورکاری ارتباطمون با هم بیشتر بود. شبها ساعت 10 و 15 پیام می ده خونه امن رو که یک سریال هست با هم ببینیم. 

نحوه حرف زدنش عوض شده. جان و عزیزم به کار برده یکی دو بار

دوستش دارم ولی درونم پر از غمه

هنوز جواب ندادن هاش می یاد تو ذهنم اشکم در می یاد. منو مثل یک اشغال انداخت بیرون. یک مزاحم کنه سریش

می دونم از رفتارش پشیمونه

منم هیچ بدی ازش به دل ندارم

فقط قلبم می گیره تمام عشق منو مزاحمت تشخیص داده بود!

چقدر چون دوباره مدیرش هستم رفتارش فرق کرده؟

اگر دو روز دیگه مدیر نباشم چی؟

دوستم خواهد داشت؟!

فقط خداست که دوستنی و جاویدانه و با معرفت

فقط خدا

من و دنیای شلوغ اطرافم

امروز. نمی دونم چندم ابان هست

14 ام یا 15 ام 

دو سه ماهی از چهلسالگیم گذشته

هفته پیش یک غول جادو به اسم مرتضی اومد و درخواست عجیبی داشت که براش پول بریزم و ریختن هر چند بخششو بردوند ولی 300 تومن مونده. روز بعدش هم گفت کرونا گرفته یا آنفولانزا

ولی کلا یه ترس داشت با اینکه هیکلش گنده بود. در نتیجه تمومش کردم. 

چند نفری اشنا شدم ولی کنه درونم پر از عشقه اونه پر از اون

ایا من بهش می رسم؟

ایا روزی که از این کالبد اومدم بیرون اجازه دارم برم پیشش اون منو می پذیره خدا اجازه می ده

ایا می تونم باهاش تشکیل خانواده بدم بشه مادر 4 تا بچه مون. اوه خدای من چقدر قشنگه 5 تا فرشته. خدایا یعنی من لیاقتش رو دارم؟

امروز خیلی صادق می یاد تو ذهنم شاید مورد خوبیه

اگر خدا اوردش جلو باهاش صحبت جدی تری خواهم کرد.

چقدر اون نادر طفلی سرش بلا اومده بود حتی زندان به جرم قتل همسرش! ولی تفکرات و ارزش هامون با هم فرق می کنه

خدایا خودت می دونی کی به دردم می خوره تو این دنیا. پس همه چی دست خودت عزیز دلم

در پناه تو و در اغوش تو خودم رو رها می کنم که تو بزرگترین و مهربان ترینی