-
بسیار سفر باید تا ...
جمعه 20 مردادماه سال 1385 07:16
گفتم حالا که دلم به شدت مسافرت می خواهد مثل توریست ها حداقل چند تا عکس بگذارم تا سفر مجازی داشته باشم. چه زیباست انگار داره با ادم این تکه ابر حرف می زنه کاش می شد در امتداد این درخت خنکی اب را بارها مزه مزه می کردم. دلم یه رودخانه می خواد که در امتدادش برم و تو زلالیش خودم را کشف کنم. چه صفایی داره این اب این کوه این...
-
سلام اخر هفته
جمعه 20 مردادماه سال 1385 06:56
سلام این اخزین دقایقی است که کامی من خونه است و حالا می خواد بره سفر. یکی از دوستام این لینک باحال را که اثر سیلوراستاین برام فرستاد با اینکه بارها خوندمش ولی باز هم امرو دیدمش فوق العاده و اموزنده است. بهتر همه استفاده کنند. http://www.hozour.com/swf/lost3.swf فعلا بای
-
این هم حالات روانی که تجربه کردم
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1385 08:19
اگر من هم نقاشی کنم یکی مثل این خواهم کشید شاید قرمز تر، سیاه تر در هم تر
-
روانی مثل من
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1385 08:14
دقیقا فکر کنم وقتی کتک می زنم این شکلی می شم بس که بعدش دندونام درد می گیره بس دیگه دارم وحشت می کنم.
-
در خانه
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1385 07:58
سلام این چند روز را امدم خونه نکه خیلی خسته شدم از کار باید استراحت کنم. کارنامه ام افتضاحست این هفته مثلا فقط ۱ روز رفتم سر کار و اوضاع هفته های قبل هم بهتر از این نبود. اگه با این وضع خونه بگیرم فاتحم خونده است. خلاصه که اوضاع خیلی بده. اونقدر اون بنده خدا را شکنجه کردم که به روی خودش رفت. هیچی نگفت فقط کتک خورد....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 مردادماه سال 1385 17:24
و عشق را چه می دانند؟ در جستجوی چه ام؟ در جستجوی چه اند؟ نفس انگاه برای که برای چه به تنگ می آید؟ عشق را با شهوتی امیخته اند آیا؟ چنین ... مرا چگونه خواهند خواستی؟می خواهند؟ و من انها را نه او را چه....
-
عشق (Love )
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 14:26
و این هم عشق : تو را من چشم در راهم عشق من ...
-
سلام ۵ شنبه عزیز
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 14:19
سلام احساس می کنم تقریبا تکلیف حدالقل کاریم داره مشخص می شه. من می رم سر کار بدون اون و اون می مونه و برای دکترا می خونه. من هم همین طور انگار اینده داره روشن تر می شه. دیشب بعد از ترک محل کار رفتم انقلاب و کتاب ۵ نفر در بهشت به دنبال تو می ایند و انسان در جستجوی معنا را خریدو بعلاوه یک دئودورانت برای اون . شب هم...
-
چهارشنبه ۴ مرداد روز تولد ۲۶ سالگی ام
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1385 11:20
امروز روز تولدم. تلدم مبارک . ولی خیلی بد که هیچ حسو حالی ندارم. فقط ناراحتم همون ناراحتیو بهونه گیری همیشگی صبح روز همه بهم زنگ زدن و ازم خواستن برم خونه ولی گفتم نه کی حال داره این همه راه . اوه اصلا حوصله اش را ندارم. امروز به جای ۷ صبح ۱۱ امدم سر کار و از اون موقع تا حالا دارم میل چک می کنم و هیچ کس دیگه ای بهم...
-
چهارشنبه ۴ مرداد روز تولد ۲۶ سالگی ام
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1385 11:20
امروز روز تولدم. تلدم مبارک . ولی خیلی بد که هیچ حسو حالی ندارم. فقط ناراحتم همون ناراحتیو بهونه گیری همیشگی صبح روز همه بهم زنگ زدن و ازم خواستن برم خونه ولی گفتم نه کی حال داره این همه راه . اوه اصلا حوصله اش را ندارم. امروز به جای ۷ صبح ۱۱ امدم سر کار و از اون موقع تا حالا دارم میل چک می کنم و هیچ کس دیگه ای بهم...
-
عصر جمعه
جمعه 30 تیرماه سال 1385 19:27
سلام الان ساعت ۷ و اندی شده و من یواشکی امدم دانشگاه تا سمینارمو که قراره فردا تحویل بدم تازه اماده کنم ولی از ۶ که امدم دست به هیچی نزدم همه کار کردم ولی به سمینارم دست نزدم. اینجا خیلی گرمه و دست و دلم به شمینار نمی ره هرچند حالم خیلی بهتره . دیروز اون با علی رفت سر قرار چقدر زجراور بود چقدر شکنجه اش کردم . چرا من...
-
دوباره امیر
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1385 10:31
دیدم خیلی دلم احساس تنهای می کنه. اصلا بهانه گیر شده وحشتناک. این بود که دیدم چقدردم برای امیر تنگ شدهبهش مسیج زدم. فعلا
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1385 10:07
سلام صبح عالی به خیر امروز هم که چهارشنبه شد دیروز سر کار نرفتم. پیشنهاد م برای خرید لپ تاپ رد شد . عیبی نداره خودم با پول خودم خواهم خرید هر چند که این روزها بهش نیاز داشتم. خوب دوباره دعوا شد اخه اونروز من خیلی خوابم می امد و اون نه و اونقدر گیر داد که ساعت ۲ نصف شی دوباره خودش را به موجی گیری زد و اینبار هدفش من...
-
دوشنبه خوب
دوشنبه 26 تیرماه سال 1385 19:19
خوب هر چی گفته بودم پاک شد و پرید پس تا بعد
-
من و یه لیست پر از ادمهای ...
یکشنبه 25 تیرماه سال 1385 17:31
سلام می دونم از وقتی که امدم سر کار دیگه وقت نم کنم به این وبلاگ نازنینم که تنها مونسم بود سر بزنم. این روزها هم باز احساس تنهای می کنم. با اینکه با اون هستم و خدا رو صد هزار مرتبه شکرو گوش شیطان کر خیلی بهتر شده ولی من بدجور دلم بهونه یکی دیگه را داره یکی برای همیه یکی که همسرم باشه باهاش باشم برای ابد . شاید تقصیر...
-
دوباره سلام
دوشنبه 19 تیرماه سال 1385 09:07
به نام خدا بعد از روزها سکوت امروز دوباره می نویسم بعد ازروزهاسکوت دوباره خواهم گفت. دلم گرفته دوباره بعد از روزها سکوت هیچ کس راضی نیست و همه می نالند از همه چیو همه کس هیچ چیز رضایتی را به همراه نمی اورد. همه می خواهند بروند همه در حال فرارند. هیچ کس اینجا خندان نیست. قیافه های در هم و ابروهای گره خورده و چهره های...
-
سلام
دوشنبه 5 تیرماه سال 1385 16:19
خیلی وقتها بهش فکر می کنم ولی دیگه وقت نمی کنم.
-
سلام باز هم روزی نو
دوشنبه 29 خردادماه سال 1385 10:08
سلام الان به دور از خونه و خانواده ۲-۳ روزی را دارم در این شهر بی در و پیکرو مسخره می گذرونم. هیچ کاری نکردم و کلی کار دارم. دیروز با اینکه کلی با انرژی و سرحال بیدار شدم و از ساعت ۴:۳۰ صبح کارم را شروع کردم ولی با تماس اون دوباره غبار رکود و خستگی و اندوه تمام وجودم را گرفت و هنوز گرفتارشم. با اینکه با ورودش خیلی حرف...
-
باید امشب بروم
جمعه 26 خردادماه سال 1385 05:11
سلام دیشب اخرین شبی بود که بعد این استراحت طولانی ۲ ماهه در خانه و کنار مامان و بابای عزیزم سپری شد.دوست داشتم از تمامی لحظاتش استفاده کنم. امروز سحر بالاخره صدای اذان را شنیدم. و الان اخرین باری که دارم از خونه به اینترنت وصل می شم و تو این وبلاگ حرفامو می زنم. مامان دیروز گفت چرا دیگه خوشحال نیستی؟ اخه می خواستم...
-
و نهایت من
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1385 04:40
و نهایت من چیست ؟ نمی دانم غرق خواهم شد در اقیانوس بی کرانگی ات شاید ... حی علی ... بدرود.
-
و باز هم دریا
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1385 04:33
ببین کدام حضور ترا می توان چنین بی نظاره گذشت؟ غرق خواهم شد در این لذت تنهایی تو ...
-
من و خورشید
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1385 04:28
چه بزرگ است عظمتش و چه بیکران است وسعت او... http://www.californiaimage.com/gallery_stuff/Beach-Waterfall-Big-Sur.htm http://www.californiaimage.com/gallery_2/Sunlight%20On%20The%20Water.htm لذت تماشای یک بیکرانگی
-
دم دمهای صبح
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1385 04:22
چه حس روحانی قشنگی داره این ساعات این لحظات .اسمون ابی ابی شده وستاره ها به وضوح دیده می شن. پایین اسمون جایی که به زمین می رسه ابی همش کمرنگ ترو کم رنگ تر می شه. خیلی قشنگه خیلی. پا شدم رفتم وضو بگیرم تا اذان را گفتن برای اولین بار در سال ۸۵ یه نماز صبح سر وقت بخونم. حس غریبی است این لحظات . احساس می کنم خرین لحظات...
-
سلام اخر هفته
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1385 03:51
سلام در ناامیدی بسی امید است. دیروز در حالی که دیگه از همه چی دل بریدم و بیخیال همه چی شدم از اونجا بهم زنگ زدن و گفتن تو مصاحبه قبول شدم. همه خوشحال شدن من هم راستش خیلی خوشحال شدم. ئلی حالا یه کم دلهره دارم. اخه من که ۲۵ سال نون مفت خوردم و پا رو پا انداختم برام خیلی سخته حالا از کله سحر تا شب برم سر کار . اون هم تو...
-
چه اضطراب افتابی گرمی
سهشنبه 23 خردادماه سال 1385 08:58
دلهره را رنگی است آیا ؟ چه اسمان عجیبی نگاهش بدعتگاه تپش های پر اضطاب من است چرا بدین گونه ندا می دهی به من؟ قلبم؟ خار باید بود خوار نمی بایست.
-
باید ...
سهشنبه 23 خردادماه سال 1385 08:54
باید امشب بروم رو به ان واژه ... نه نمی دانم! از یادم رفت ! می مانم پس.
-
به چه می اندیشی
سهشنبه 23 خردادماه سال 1385 08:50
و زمان ترا چگونه سپری شد بدین هنگام و چشمانت کجا را چنین با لبخند با امید با حسرت . . .
-
چه زیبا این دریا
سهشنبه 23 خردادماه سال 1385 08:49
چه زیبا این دریا و چه ارام امواجش می بینی... چه غریب این برگ
-
و این منم
سهشنبه 23 خردادماه سال 1385 08:46
دخترکی که لحظه لحظه افسردگی را نوش می کند.
-
متن نامه ام به اعظم
سهشنبه 23 خردادماه سال 1385 08:42
سلام اعظم جان با اینکه اصلا حوصله حرف زدن ندارم نمی دونم چرا دارم برات می نویسم. این روزها خیلی حالم گرفته است اصلا عین دیوانه ها شدم. راه می رم یک لحظه می ندم یک لحظه شدید گریه می کنم یک هو می بینم دارم به زمین و زمان بد و بیراه می گم اخرش هم می شینم گوشه اتاق و زل می زنم به سقف. تعادل روانی ام را کاملا از دست دادم....